چماقِ بزرگ

در مطالب کوتاه/نوشته شده در سال ۲۰۱۶ توسط
زورگویی نیرومندترین ابزار اقناع‌سازی است؛ ابزاری که با طلوعِ دورانِ بازار در جوامع کمرنگ شد. اما حالا که به پایانِ دورانِ بازار نزدیک می‌شویم باید بتوانیم چسب‌هایِ دیرینه‌ی اجتماعی از جنسِ فرهنگ و سرمایه‌هایِ اجتماعی را احیا کنیم. در غیرِ این‌صورت پذیرایِ منطقِ چماق خواهیم بود.

ترجمه: روزبه فیض

چماقِ بزرگ نوعی شیوه‌ی قانع کردن است: با استفاده از تهدید یا زور. آنتوان آرنو[۱]Antoine Arnauld و پیِر نیکول[۲]Pierre Nicole در کتابِ «منطق، یا هنرِ اندیشیدن» (۱۶۶۲)[۳]Logic, Or the Art of Thinking, 1662 درباره‌ی نقشِ زور در مباحثات نوشتند و از آن به عنوانِ موثرترین نوعِ مغالطه نام بردند چرا که حمله‌ی فیزیکی به طرفِ مقابل او را وادار به تسلیم می‌کند. طبیعتاً آن‌ها این روش را تأیید نمی‌کردند: «هیچ فردِ‌ معقولی آن‌چه را که به چنین روشِ نامطبوعی تحمیل شود نخواهد پذیرفت. حتی آدم‌هایِ احمق هم چنین نمی‌کنند.» تهدیدِ چماقِ بزرگ می‌تواند اشکالِ مختلفی به خود بگیرد—باج‌خواهی، اخراج از محلِ کار، اعدام—اما معنایِ اصلی و اولیه‌ی آن همان چماقِ بزرگ[۴]ad baculum است.

اما در آن‌ روزگار (قرنِ هفدهم)، نظراتِ آرنو در نکوهش و طردِ زورگویی در مباحثه بدیهی یا پیش‌ِ پا افتاده نبود. او کتابش را چندی قبل از ابطالِ «فرمانِ نانت» (۱۶۸۵)[۵]Edict of Nantes توسطِ لوییِ چهاردهم منتشر کرد. این تصمیم به معنایِ پایان روزهایِ همزیستی و مدارا با پروتستان‌ها و آغازِ دورانِ «متقاعدسازی» توسطِ دراگوناردها[۶]dragonards بود. دراگوناردها سربازانی بودند که با دستورِ ایجادِ مزاحمت، خانه‌هایِ پروتستان‌ها را اشغال می‌کردند. در این دوران، صداهایِ مخالف با شکنجه و اعدامِ روحانیانِ پروتستانی[۷]breaking the Huguenot pastors at the wheel خفه می‌شد.

در ضمن این همان دورانی بود که حکومت[۸]state هنوز در حالِ سعی و خطا کردن برایِ یافتنِ راهی بود که به واسطه‌ی آن نقشِ فرد[۹]individual در جامعه توسطِ بازار[۱۰]market تعیین شود؛ نقشی که تا پیش از آن توسطِ ساختارهایِ باستانیِ شهروندیّت، سنّت و مذهب شکل گرفته بود. تردیدی نیست که سپردنِ اوضاع به دستِ بازار، ساز و کارهایِ تعیینِ قیمت، انتخاب‌هایِ فردی و قراردادها دردسرهایِ زیادی را کم می‌کند. حتی شاید، از برخی جهات و برایِ بعضی افراد، قدرتِ اقناع‌سازیِ بازار از چماقِ بزرگ نیز بیشتر باشد (خیلی ساده: نفعِ شخصی). این مزایا کم کم آشکار شدند و بازار تا قرنِ هفدهم حسابی جا افتاد و خیلی‌ها نفسِ راحتی کشیدند. ژاک ساواری[۱۱]Jacques Savary، که از نخستین کسانی بود که به مدیران مشاوره می‌داد، در کتابچه‌ی راهنمایِ خود برایِ مردانِ کسب و کار نوشت (۱۶۶۹): «تجارتِ شیرین[۱۲]Douce commerce به همه‌ی ملایمت‌هایِ زندگی ختم می‌شود.» مقاماتِ سیاسیِ روز هم موافق بودند. یک حکمِ دولتِ فرانسه مربوط به ۱۶۶۹ از تجارت به عنوانِ «بی‌زیان‌ترین و قانونی‌ترین روشِ کسبِ ثروت» یاد کرد که «سرچشمه‌ای حاصل‌خیز است که ثروت و فراوانی را به حکومت هدیه می‌دهد و آن‌را بینِ اتباعِ آن پخش می‌کند.»

بازار تا حدِ زیادی جای‌گزینِ شبکه‌ی وظیفه‌ها، مسئولیت‌ها و سرمایه‌هایِ اجتماعی[۱۳]social capital شد که پیش از آن عاملِ پیوستگیِ اجتماعی[۱۴]social cohesion و تقابل[۱۵]reciprocity بودند. این همان «تحولِ بزرگ»[۱۶]Great Transformation بود که زحمتِ تصمیم‌گیری را به بازار واگذار کرد: حالا دیگر «قیمت» بود که کمبودها یا فزونی‌ها را نشان می‌داد، توجهِ کسب و کارها را به جزییاتِ عرضه و تقاضا جلب می‌کرد و برایِ ارائه‌ی کالاها و خدمات انگیزه ایجادِ می‌کرد. در یک بازارِ رشدیافته[۱۷]mature market، وظیفه‌ی اصلیِ دولت دور نگاه داشتنِ مزاحمت‌هایی است که ممکن است مانع از رشدِ بیشترِ بازار شوند؛ درست همان رویه‌ای که یک مزرعه‌دار در قبالِ مرغ‌ِ سحرآمیزش[۱۸]enchanted goose در پیش می‌گیرد: روباه‌ها را دور نگه می‌دارد تا مرغ در آسودگی تخم‌هایِ طلایی بگذارد.

اما شوکِ داستان در این است که این دوران رو به پایان است. طیِ اولین دهه‌هایِ قرنِ بیست و یکم، بازار قدرتِ جادویی‌اش را به عنوانِ یک عاملِ تثبیت‌کننده از دست خواهد داد. یک بارِ دیگر، وظیفه‌ی اصلیِ حفظِ قوام و انسجامِ جامعه بر گرده‌ی فرهنگ و تعهداتِ متقابل[۱۹]reciprocal obligation خواهد افتاد که ریشه در سرمایه‌هایِ اجتماعی دارند. این دارایی‌ها باید احیا شوند. کارِ دشواری خواهد بود؛ چرا که ما این مسیر را از جایِ‌ نامناسبی شروع می‌کنیم. جامعه‌ی ما—همان‌طور که اقتصاد، غذا، حمل و نقل، فرهنگ و سیاستش—در دنیایی کاملاً متفاوت تکوین یافته‌ است. دنیایی ترک‌خورده که دیر یا زود تحتِ فشارهایِ روزافزون فروخواهد پاشید. اما اگر موفق نشویم، گزینه‌ی دیگر می‌تواند چماقِ بزرگ باشد. شاید فکر کنید این نوع استدلال چندان موردِ علاقه‌ی فیلسوف‌ها نیست، حتی اگر توسطِ حریف به کار گرفته شود. اما این‌جا کسی هست که هر از چندی وسوسه می‌شود که به ارزشِ پنهانِ چماقِ بزرگ اذعان کند، هر چه باشد:

انسانِ عاقل در رویارویی با چماقِ بزرگ چه می‌تواند کرد؟ دریغا که استدلال‌هایِ چماقی را نه با قیاسِ‌ منطقی، که با چماق می‌توان پاسخ داد. آزادی و نظم پیش‌نیازِ عقلانیت‌اند…. برایِ دفاع و مراقبت از میراثِ شاد و کمیابِ آزادی و ثبات، باید شجاعت، صبر و دانایی این را داشته باشیم که بر فرزندانِ گمراه‌مان لگام زنیم؛ بدونِ اعمالِ زور. تنها و تنها در این صورت است که می‌توانیم به گفتگویِ منطقی ادامه دهیم.

هدف ما در مجلهٔ یوتوپیا افزایش دانایی عمومی دربارهٔ مشکلات اجتماعی و زیست‌محیطی است. مطالب مجله با عشق انتخاب، ترجمه و منتشر می‌شوند. بهترین و تنها دلگرمی برای ما این است: مطالب ما را بخوانید، درباره‌شان فکر کنید، با ما حرف بزنید! توجه داشته باشید که انتشار مطالب در یوتوپیا به معنای تأییدِ بی‌قید‌ و شرطِ محتوای آن‌ها و یا حمایت از سوابق اجتماعی-سیاسی-فکری به‌وجودآورندگان‌شان نیست.


  1. Antoine Arnauld 

  2. Pierre Nicole 

  3. Logic, Or the Art of Thinking, 1662 

  4. ad baculum 

  5. Edict of Nantes 

  6. dragonards 

  7. breaking the Huguenot pastors at the wheel 

  8. state 

  9. individual 

  10. market 

  11. Jacques Savary 

  12. Douce commerce 

  13. social capital 

  14. social cohesion 

  15. reciprocity 

  16. Great Transformation 

  17. mature market 

  18. enchanted goose 

  19. reciprocal obligation 

برو بالا