مترجم: روزبه فیض
کفایت یا بسندگی[۳]sufficiency استراتژیِ حذف کردن است. از زمان اختراعِ بمبِ اتمی، گونهٔ انسان دریافته که هر «ممکنی» را نباید انجام داد. بر اساس همین حکمت بود که هانس یوناس[۴]Hans Jonas این قاعدهٔ اخلاقی را در دههٔ ۱۹۷۰ تعریف کرد: «طوری عمل کنید که اثرهایِ عملتان با استمرارِ حیاتِ اصیلِ انسان سازگار باشد.» امروزه اقتصادِ جهانی این قاعدهٔ اخلاقی را متداوماً نقض میکند چرا که به تهدیدی علیهٔ زیستْسپهر[۵]biosphere، شاملِ همهٔ موجوداتِ زندهٔ زمین تبدیل شده است.
اما اگر هدفمان صرفاً بقاء گونهٔ انسان نباشد، باید بپرسیم «حیاتِ اصیلِ انسان» یعنی چه؟ برای پاسخ دادن به این پرسشْ ضروری است که دربارهٔ ارزشهای اجتماعی بحث کنیم. اما این موضوع در این زمانهٔ گسترشِ سریع فردگرایی و جهانیشدن چندان مهم به نظر نمیرسد. به همین دلیل است که استراتژیِ کارایی[۶]the strategy of efficiency اینقدر جذاب است. این استراتژی وعده میدهد که به لطفِ تحولاتِ گسترده در فنآوری، ما به کلی بینیاز از به پرسش گرفتن شیوههای زندگی و رویههای اقتصادی فعلیمان هستیم. آیا راندنِ ماشینِ شخصی به محیطِ زیست آسیب میرساند؟ طرفدارانِ کارایی میگویند نباید نگران باشیم، چون ماشینهای آینده سوختِ کمتری مصرف میکنند و در هر کیلومتر مسافتْ همانقدر سوخت مصرف خواهند کرد که حملونقلِ عمومیِ امروز مصرف میکند. اما این رویکرد یک ایراد دارد. اگر راندنِ ماشین ارزانتر شود و از لحاظِ اخلاقی هم پذیرفتهشده باشد، مردم احتمالاً دفعاتِ بیشتری از ماشینهایشان استفاده خواهند کرد و مسیرهای طولانیتری را با آنها خواهند پیمود. این پدیده را «اثرِ بازگشتی»[۷]the rebound effect مینامند.
ماشینهای شاسیبلند[۸]SUV با موتورهای هیبرید[۹]hybrid engines
اثرهایِ بازگشتی در حوزهٔ مالی نیز رخ میدهند و پدیدهای شناختهشده هستند: پولی که به واسطهٔ استفاده از فنآوریهای کاراتر صرفهجویی شده، صرفِ مصرف یا سرمایهگذاریِ بیشتر میشود—که به مصرفِ انرژی و منابعِ بیشتر منتهی میگردد.
اما اثرهای بازگشتیْ حتی وقتی که افزایشِ کاراییْ به صرفهجویی مالی نمیانجامد نیز رخ میدهند؛ موضوعی که شاید برای برخی تعجبآور باشد. «افزایشِ» تولیدِ محصولات یا وسیلههای کاراتر، صرفهجوییِ انرژیِ بالقوهای که قرار بود حینِ مصرفشان رخ دهد را خنثی میکند. به این پدیده اثرهایِ بازگشتیِ مادی[۱۰]material rebound effects میگویند. علاوه بر این، اثرهایِ بازگشتیِ روانی[۱۱]psychological rebound effects نیز رخ میدهند چرا که محصولاتِ کاراتر نه تنها خصوصیتهایِ فنیِ متفاوتی دارند بلکه معنایِ سمبولیکِ آنها نیز فرق میکند.
تا همین چند وقت پیش، ماشینهای شاسیبلند[۱۲]Sport utility vehicles or SUV شهرتِ بدی داشتند و عبارتهایی نظیرِ «تانکهای حومه»[۱۳]suburban tanks یا «قاتلانِ اقلیم»[۱۴]climate killers در توصیفشان به کار میرفت؛ چون این ماشینها وزنِ زیادی داشتند و سوختِ خیلی زیادی مصرف میکردند. اما بعد از اینکه این خودروها به موتورهای هیبرید مجهز شدند، ناگهان به معیارهایِ حملونقلِ موتوریِ سازگار با محیطِ زیست[۱۵]paragons of ecological motoring دگردیسی یافتند. در واقع، افزایشِ معنادارِ کارایی یک محصولِ معین میتواند نُرمهای اجتماعی و رویکردهایِ فردی در قبالِ استفاده از آنرا تغییر دهد. اما بدونِ در نظر گرفتنِ بسندگی، این تغییر اغلب در جهتِ غلط رخ خواهد داد.
هر چه باشد افزایشِ کارایی باعثِ فورانِ رشد[۱۶]growth spurts و ایجاد حسِ اضطرار برای رشد بیشتر[۱۷]growth compulsions در سطحِ اقتصاد میشود. این موضوع برای اقتصاددانها بدیهی است. واضح است که هرگونه افزایشِ بهرهوری[۱۸]productivity باعثِ استحکامِ اقتصاد و تقویتِ رشد میشود. و با اینکه نمیتوانیم همبستگی[۱۹]correlation بینِ بهرهوری نیروی کار[۲۰]labour productivity و رشد را انکار کنیم، همبستگیِ مشابهی نیز بینِ افزایشِ کاراییِ انرژی و رشد وجود دارد.
این در واقع یکی از استدلالهای مدافعانِ رشدِ سبز[۲۱]green growth است: هر چه «بهرهوریِ کربنیِ»[۲۲]carbon productivity اقتصاد بیشتر باشد، رشدِ بیشتری قابل حصول خواهد بود. اما اگر اثرهای بازگشتیِ این رشد و تاثیراتِ آن روی میزانِ تقاضا را در نظر بگیریم، غیر ممکن است بتوانیم این بصیرت را نادیده بگیریم که ابتکارهای فنآورانه و نوآورانه به تنهایی نمیتوانند مصرفِ منابع و انتشارِ گازهای گلخانهای[۲۳]greenhouse gas emissions در کشورهای توسعهیافته را با فاکتورِ ۱۰ کاهش دهند[آ]به یکدهم میزانِ فعلی برسانند.. از این گذشته، تبلیغِ «رشدِ سبز» میتواند به افزایشِ اثرهایِ بازگشتی بیانجامد؛ چرا که افراد ممکن است، به اشتباه، مصرفِ محصولاتِ سبز را نوعی مشارکتِ شخصی در حوزهٔ حفاظت از محیطِ زیست تلقی کنند. واضح است که «انقلابِ کارایی»[۲۴]efficiency revolution در فنآوریها باید بعد از «انقلابِ بسندگی»[۲۵]sufficiency revolution رخ دهد. در غیر اینصورت فنآوریهای جدید کاری به جز شل کردن یکی دیگر از زنجیرهای پرومته[۲۶]Prometheus’ bonds انجام نخواهند داد[ب]احتمالاً کنایه از کار بیهوده و بیحاصل، با اشاره به داستان پرومته: زئوس به قصد مجازاتِ پرومته او را به ستونی از جنسِ سنگ زنجیر کرده بود و عقابی تنومند هر روز از جگرش تغذیه میکرد. اما از آنجا که پرومته در شمارِ خداوندانِ بیمرگ بود، هر بار دوباره جگرش ترمیم میشد. م..
محدود ساختنِ تأثیراتِ بازگشتی
اما طرفدارانِ کارایی به ندرت با این دیدگاه موافق هستند. افرادی که گرفتارِ بازیِ افزایش و گسترش در دورانِ معاصر هستند، تعیینِ هدفهای مطلق برای کاهشِ مصرفِ منابع و انتشارِ آلایندهها[۲۷]absolute reduction targets را محدودیتی بر «حاکمیتِ مصرفکنندهها»[۲۸]consumer sovereignty میدانند. در نتیجه، آنها ترجیح میدهند بر افزایشِ بهرهوریِ منابع[۲۹]resource productivity تمرکز کنند. اما افزایشِ بهرهوری برای چه کسی یا چه چیزی؟ برای تنوعِ زیادتر گونهها؟ برای کرامتِ شاغلان؟ برای دوام و ماندگاریِ محصولات؟ خیر، به خاطر هیچکدام از این موارد.
گفته میشود که باید بهرهوری مصرفِ منابع در قیاس با تولیدِ ناخالصِ ملی[۳۰]gross domestic product را افزایش داد. افزایش بهرهوری منابعْ به مثابهِ افتراق[۳۱]decoupling مصرفِ منابع از منحنیِ رشدِ اقتصادی تلقی میشود. امتدادِ رشدِ اقتصادی پیشفرضِ مفهومِ «افتراق» است. بنابراین تعجبی ندارد که استراتژیِ افتراقِ مطلقِ[۳۲]absolute decoupling، یعنی رشدِ اقتصادیْ همراه با کاهشِ کلیِ مصرفِ منابعْ در حالِ شکست خوردن است. افتراق فقط در موارد استثنایی رخ میدهد. اما استراتژیِ بسندگیْ نسبت به رشدِ اقتصادی بیطرف است، آنرا به عنوانِ یک پیشفرضِ بدیهی در نظر نمیگیرد و در عوض بر خوبی و رفاهِ جامعه[۳۳]the wellbeing of the population متمرکز میشود. در نتیجه بیطرفیِ بسندگی نسبت به رشدِ اقتصادیْ تضمینی در برابرِ همهٔ انواعِ اثرهایِ بازگشتی است.
مفهومِ بسندگی را میتوان در حوزههای متعددی به کار گرفت، اما فصلِ مشترکِ همهٔ آنها ایدهٔ «سقف»[۳۴]cap است، یعنی محدود کردنِ مصرفِ منابع به یک سقفِ معین. برای مقابله با اثرهایِ بازگشتی ضروری است که سقفهای مصرف در سطحِ جمعی[۳۵]collective تعیین شوند. سقفهای مصرفِ فردی[۳۶]individual، هر چقدر هم که ارزشمند به نظر برسند، نمیتوانند جایگزینِ سقفهایِ مصرفِ جمعی شوند. بسندگیْ فقط به حوزهٔ منافعِ شخصی محدود نمیشود، بلکه در سطحِ نهادی نیز اهمیت دارد. بسندگیْ اگر صرفاً در سطحِ افراد باشد، نخواهد توانست این اطمینان را ایجاد کند که اثرهایِ بازگشتیِ مادی و مرتبط با رشدِ اقتصادی رخ نخواهند داد. بسندگی اگر فقط در سطحِ فردی دنبال شود حتی ممکن است منجر به انتقالِ مصرفِ منابعِ به سایرِ مصرفکنندگان در کشورهای دیگر شود.
از سویِ دیگر، توافقنامههای جمعی[۳۷]collective agreements نمیتوانند به شکل موثری مانع از جابهجاییِ مصرفِ منابع به کشورهای دیگر یا پیشگیری از اثرهایِ متعاقبِ ناشی از مصرفِ زیاد شوند. برخی از موفقیتهای کلیدی در حوزهٔ سیاستِ محیطی[۳۸]environmental policy مبتنی بر روحِ بسندگی بودهاند: بنزینِ بدونِ سرب، معاهدهٔ مونترآل در محدودسازی موادی که لایهٔ اوزون را تخریب میکنند[۳۹]Montreal Protocol on Substances that Deplete the Ozone Layer، پیمانِ استکلهم با هدف حفاظت از سلامت انسان و محیط زیست در برابر آلایندههای آلیِ دیرپا[۴۰]Stockholm Convention on Persistent Organic Pollutants، از رده خارج کردنِ انرژیِ هستهای در آلمان و حتی تعیینِ منطقههای حفاظتشدهٔ طبیعی—که از اولین سیاستهایِ زیستْمحیطی بودند. اما انتشار گازکربنیک به وضوح موضوعِ متفاوتی است چرا که به همهٔ جنبههایِ کسبوکار نفوذ میکند و نیازمندِ فنآوریهای پایا[۴۱]sustainable technologies در همهٔ نقاط است. تنها با مقرر کردن یک سقفِ کلی و موردِ تأیید همه برای میزان انتشار گازکربنیک، که یکی از هدفهایِ بسندگی است، خواهیم توانست انقلابی در کاراییِ اقتصاد ایجاد کنیم و همزمان به شکلی موثر اثرهایِ بازگشتی را مهار نماییم. اخذِ مالیات بر انرژی و منابع—موضوعی که زیاد دربارهاش صحبت شده—تا حدی میتواند صرفهجوییهای ناشی از افزایشِ کارایی را حفظ کند و از این نظر نوعی خفیف از سیاستِ بسندگی است.
بقاء سرمایهداری در گروِ اتخاذِ سیستمِ عاملی نوین است
اما یک سیاستِ مبتنی بر بسندگیْ دقیقاً شاملِ چیست؟ برای اینکه بتوانیم برای چالشهایی که در دهههای آتی پیشرویمان داریم آمادگی مناسب داشته باشیم، جنبههایِ زیر را باید در نظر داشته باشیم: سیستمِ انرژی خورشیدی که منجر به کاهش مصرفِ منابع شود، ماشینهایی که قدرتِ کمتری داشته باشند، کاهشِ حملونقلِ هوایی در اروپا، منعِ کاملِ تبدیلِ اراضیِ طبیعی[۴۲]zero additional utilisation of land، کشاورزیِ اُرگانیک[۴۳]organic farming و ارائهٔ راهکاری برای پایان دادن به کارخانههای شناورِ فرآوری ماهی[۴۴]floating fish factories. علاوه بر این، جنبههای اجتماعی زیر نیز باید در نظر گرفته شوند: استفادهٔ مشترک از آپارتمانها و وسائل؛ و انواعِ شیوههایِ الکترونیک و دستیِ همتولیدی[۴۵]co-production [مثلاً مشارکتِ بیشتر شهروندان در خدمات و سیاستگذاری عمومی].
این پروژهها اکنون نیز وجود دارند، اما اولیتِ اصلی باید این باشد که در دسترسِ همگان قرار بگیرند. همهٔ آنها به ترویجِ «فرهنگِ کفایت»[۴۶]the culture of enough کمک میکنند. اگر گسترش یابند و همهٔ بخشهایِ اقتصاد را پوشش دهند حتماً منجر به کاهشِ اثرهایِ بازگشتی خواهند شد.
«خروج»[۴۷]Exit، «تغییر»[۴۸]change، «تحول»[۴۹]transformation و «پسارُشد»[۵۰]post growth اصطلاحاتی هستند که نشان میدهند سیاستِ بسندگی خود را بخشی از تغییراتِ بزرگتر میداند. در کل، سیاستِ بسندگی فقط وقتی معنا خواهد داشت که بتواند فرصتهایی ایجاد کند، مثلاً شهری که ترافیکِ کمتری دارد و ارزشِ زندگیکردن را دارد، کشاورزییی که در آن از موادِ شیمیایی استفاده نمیشود اما محصولاتِ باکیفیتی تولید میکند، یا اقتصادی منطقهای که غیرمتمرکز[۵۱]decentralised و کاراست. خلاصه بگوییم، آنچه ما دنبالش هستیم یک اقتصادِ مشترکِ رفاهی است که به طبیعت متصل است و نیازهای مردم را برآورده میسازد. سرمایهداری فقط وقتی میتواند در چارچوبِ دموکراسی زنده بماند که قادر باشد سیستمِ خود را تغییر دهد و ارزشهای اکولوژیکی و اجتماعی را به آن بیافزاید، حتی اگر اینکار در برخی حوزهها ناممکن به نظر برسد. این حوزهای گسترده است، اما نکتهٔ اصلیاش این است که باید جامعهای بسازیم که فقط مبتنی بر پول نیست، بلکه بر همبستگی و پیوستگی با مردم و سایرِ موجوداتِ زنده نیز تکیه دارد. این شاید مهمترین توصیهای باشد که میتوانیم به طرفدارانِ افزایشِ کارایی بکنیم و از آنها بخواهیم آنرا فراموش نکنند.
هدف ما در مجلهٔ یوتوپیا افزایش دانایی عمومی دربارهٔ مشکلات اجتماعی و زیستمحیطی است. مطالب مجله با عشق انتخاب، ترجمه و منتشر میشوند. بهترین و تنها دلگرمی برای ما این است: مطالب ما را بخوانید، دربارهشان فکر کنید، با ما حرف بزنید! توجه داشته باشید که انتشار مطالب در یوتوپیا به معنای تأییدِ بیقید و شرطِ محتوای آنها و یا حمایت از سوابق اجتماعی-سیاسی-فکری بهوجودآورندگانشان نیست.
ولفگانگ ساکس محقق، نویسنده و مدرسِ دانشگاهِ آلمانی است که تألیفاتِ متعددی در حوزهی محیطِ زیست، توسعه و جهانیشدن دارد. او یکی از شخصیتهای کلیدیِ جریانِ نظریِ پساتوسعه (post-development) است که خاستگاهی انتقادی نسبتِ به توسعه دارد.
Wolfgang Sachs ↩
Tilman Santarius ↩
sufficiency ↩
Hans Jonas ↩
biosphere ↩
the strategy of efficiency ↩
the rebound effect ↩
SUV ↩
hybrid engines ↩
material rebound effects ↩
psychological rebound effects ↩
Sport utility vehicles or SUV ↩
suburban tanks ↩
climate killers ↩
paragons of ecological motoring ↩
growth spurts ↩
growth compulsions ↩
productivity ↩
correlation ↩
labour productivity ↩
green growth ↩
carbon productivity ↩
greenhouse gas emissions ↩
efficiency revolution ↩
sufficiency revolution ↩
Prometheus’ bonds ↩
absolute reduction targets ↩
consumer sovereignty ↩
resource productivity ↩
gross domestic product ↩
decoupling ↩
absolute decoupling ↩
the wellbeing of the population ↩
cap ↩
collective ↩
individual ↩
collective agreements ↩
environmental policy ↩
Montreal Protocol on Substances that Deplete the Ozone Layer ↩
Stockholm Convention on Persistent Organic Pollutants ↩
sustainable technologies ↩
zero additional utilisation of land ↩
organic farming ↩
floating fish factories ↩
co-production ↩
the culture of enough ↩
Exit ↩
change ↩
transformation ↩
post growth ↩
decentralised ↩
آ) به یکدهم میزانِ فعلی برسانند. ↩
ب) احتمالاً کنایه از کار بیهوده و بیحاصل، با اشاره به داستان پرومته: زئوس به قصد مجازاتِ پرومته او را به ستونی از جنسِ سنگ زنجیر کرده بود و عقابی تنومند هر روز از جگرش تغذیه میکرد. اما از آنجا که پرومته در شمارِ خداوندانِ بیمرگ بود، هر بار دوباره جگرش ترمیم میشد. م. ↩