🖋 مترجم: روزبه فیض
متاسفانه کتاب «واقعگرایی» مبتنی بر مجموعهای از آمارهای شدیداً جهتدار است که آنها را به عنوان حقیقتهایی دربارهٔ توسعهٔ جهانی به مخاطب ارائه میدهد. در این کتاب خبری از تحلیل روندهای منفی نیست و همچنین از تحلیل موضوعات دشوار—مانند عواقب اکولوژیک شیوهٔ فعلی رشد اقتصادی و خطرات ناشی از رشد ادامهدار جمعیت جهان—طفره میرود. در ادامه این نقاط ضعف را یکیک بررسی خواهیم کرد.
نقدمان را با تأکید بر این نکته شروع میکنیم که کتاب در چندین زمینه موفق عمل کرده است. به عنوان مثال، کتاب به شکلگیری نگاه نوینی به مقولهٔ فقر جهانی و نیکبود[۷]well-being کمک میکند. طی سالهای فعالیتش، هانس روسلینگ شاهد مخاطبانی بود که جهان را هنوز در وضعیت دههٔ ۱۹۶۰ در نظر میگرفتند: انگشتشماری کشورهای ثروتمند در اروپای غربی و آمریکای شمالی، در تضادِ کامل با تعداد زیادی کشورهای فقیر در حال توسعه که در باقی جهان پراکنده بودند. کتابِ «واقعگرایی» نشان میدهد که این دوگانهگی[۸]dichotomy دیگر موضوعیت ندارد. در عوض پیشنهاد میکند که کشورهای جهان را بر اساس میزان درآمدشان به چهار سطح تقسیم کنیم که درآمد در هر سطح چهار برابر درآمد در سطح پیشین است: سطح اول معرفِ درآمد سرانهٔ ۱ دلار در روز، سطح دوم درآمد سرانهٔ ۴ دلار در روز، سطح سوم درآمد سرانهٔ ۱۶ دلار در روز، و سطح چهارم درآمد سرانهٔ ۶۴ دلار در روز یا بیشتر. در حال حاضر، حدود یک میلیارد نفر در سطح یک (فقر شدید)، سه میلیارد نفر در سطح دو، و دو میلیارد نفر در سطح سه قرار دارند که به چیزهایی نظیر الکتریسته و نوعی از آموزش و بهداشت و درمان دسترسی دارند. یک میلیارد نفر هم «ثروتمند» هستند و در سطح چهار قرار دارند. چهارده سال بعد از سخنرانیهای هانس روسلینگ، بانک جهانی در سال ۲۰۱۶ این دستهبندی را پذیرفت، اما سازمان ملل هنوز از دوگانهٔ کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه استفاده میکند. اما هدف کتاب «واقعگرایی» فقط ارائهٔ خبرهای خوب نیست، بلکه به گفتهٔ نویسندگانش «این کتاب دربارهٔ جهان است، آنگونه که هست.» اما آیا نویسندگان موفق شدهاند این ادعای جسورانهشان را در عمل نیز ثابت کنند؟ پاسخ کوتاه «خیر» است. نقد من بر سه ایراد بزرگ کتاب متمرکز است:
- اولین ایراد بزرگِ کتاب این است که نمونههای آماری آن گزینشی و جهتدار هستند و در نتیجه تصویری یکجانبه و غیرواقعی از جهان ارائه میدهند. این نقطه ضعفی بزرگ برای کتابی است که مدعیِ افشای حقیقت از طریق فکتهای آماری است. بسیاری از روندهای جهانی آنگونه که در کتاب عنوان شده مثبت و یکدست نیستند، بلکه باید به عنوان بخشی از واقعیتی متکثر، پیچیده و بعضاً متناقض در نظر گرفته شوند؛ کاری که کتاب انجام نمیدهد.
- ایراد دوم به سکوت کامل کتاب دربارهٔ پیشزمینهها و تأثیرات اکولوژیکِ نامطلوب رژیمهایِ کنونی فنآوری و اقتصاد مربوط میشود. این موضوع، تحلیلهای کتاب دربارهٔ روندهای مثبت جهانی را سطحی، نامستدل و در نهایت کم اهمیت ساخته است.
- ایراد سوم به نگرش کتاب به مقولهٔ رشد جمعیت مربوط میشود که کتاب آن را نه تنها بیاشکال میبیند بلکه تأثیرگذاری بر آن را نیز ناممکن میداند. این نگرش ناقص و مشکلدار است و میتواند عواقب سیاسی جدی به همراه داشته باشد.
۱-بهترینِ همهٔ جهانهای ممکن؟
کتابْ مملو از نمودارهایی است که میگویند «چیزهای بد در حال کمتر شدن و چیزهای خوب در حال بیشتر شدن هستند.» مثلاً نموداری کاهش نشتهای نفتی در دریاها را به ما میدهد، اما هیچ نموداری نیست که به ما بگوید میزان انتشار پلاستیک و انواع آلایندههای ریز و درشت در اقیانوسها و تأثیر آن بر زیستبومهای آبی چقدر است. نمودارِ دیگری کاهش نرخ گرسنگی در جهان را نشان میدهد، اما به جز اشارهای گذرا، کتاب افزایش بیماریهای ناشی از پرخوری و اضافهوزن را نادیده میگیرد. این در حالی است که گزارش اخیر برنامهٔ غذایی سازمان ملل[۹]UN World Food Program نشان میدهد که نرخ گرسنگی در سالهای اخیر روندی افزایشی یافته است.[۱۰]UN WFP. 2018. “۲۰۱۸ Global Report on Food Crises—Key Messages.”
کتاب خبر خوبِ کاهش انتشار ذراتِ آلاینده (با در نظر گرفتن شاخص سرانهٔ انتشار دیاکسید گوگرد) را میدهد، اما اشارهای به سایر آلایندههای سوختهای دیزلی و اصولاً پدیدهٔ فراگیر آلودگی هوا در مناطق آسیایی در حال صنعتیشدن نمیکند. این در حالی است که تخمین زده میشود تنها در کشور هند، هوای آلوده عامل مرگ بیش از یک میلیون نفر در سال ۲۰۱۷ بوده است که نسبت به سال ۱۹۹۰ حدود پنجاه درصد افزایش یافته است. کتابْ آمارهای مثبتی دربارهٔ حفاظت از برخی گونههای شاخص جانوری مانند کرگدن سیاه، پانداها و ببرها ارائه میکند، اما از کاهش شدید تنوع زیستیِ تقریباً همهٔ مهرهداران وحشی—که برخی از محققان آن را ششمین انقراضِ بزرگ مینامند—هیچ نمیگوید.[۱۱]Ceballos, Gerardo, Paul R. Ehrlich, Anthony D. Barnosky, Andrés García, Robert M. Pringle, and Todd M. Palmer. 2015. “Accelerated Modern Human–Induced Species Losses: Entering the Sixth Mass Extinction.” Science Advances 1 (5): e1400253. https://doi.org/10.1126/sciadv.1400253. موضع کتاب دربارهٔ انتشار گازهای گلخانهای روی انتقاد از غرب متمرکز است، با این استدلال که باید سرانهٔ انتشار را در نظر گرفت (نه کلِ انتشار) و کشورهایی نظیر چین و هند چون سرانهٔ انتشار آنها از کشورهای غربی کمتر است، کمتر باید مورد سرزنش و فشار قرار بگیرند. این استدلال دو ایراد دارد. ایراد اول این است که مادامی که به پدیدهٔ گرمایش جهانی مربوط میشود، آنچه اهمیت دارد کلِ انتشار است و این واقعیت که چین بزرگترین منتشر کنندهٔ گازهای گلخانهای است اهمیتی کلیدی دارد. ایراد دوم این است که حتی اگر سرانهٔ انتشار گازهای گلخانهای را در نظر بگیریم، چین از اغلب کشورهای اروپایی وضعیت نامناسبتری دارد: سرانهٔ انتشار در چین ۷.۴۵ تن به ازای هر نفر در هر سال است، در حالی که این مقدار به طور میانگین در اتحادیهٔ اروپا ۶.۴ است. با این حال برنامههای اروپا برای کاهش انتشار گازهای گلخانهای به مراتب از چین سختگیرانهتر است.
کتابْ به اشتباهِ رایجی که معمولاً دربارهٔ اختلاف سطح درآمد بین کشورهای ثروتمند و فقیر میشود اشاره میکند و تأکید میکند دامنهٔ اختلافِ درآمدها در هر کشور زیاد است و همپوشانی درآمدی بین کشورهای ثروتمند و فقیر وجود دارد؛ به این معنی که برخی از ثروتمندان کشورهای فقیر از برخی محرومان کشورهای ثروتمند درآمد بیشتری دارند. این نکتهٔ جدیدی نیست و مورد توجه محققان علوم اجتماعی بوده است؛ در عین حال پراکندگی درآمدها و همپوشانیِ یاد شده مانع از شکافِ اقتصادی-اجتماعی بین کشورها نمیشود. به عنوان مثال شکافِ قابل توجهی بین درآمد متوسط در آمریکا (۶۷ دلار در روز) و مکزیک (۱۱ دلار در روز) وجود دارد. اما نویسندگان کتاب سعی دارند این شکاف را به صورت تصویری حذف کنند. بدونِ هیچ توضیحِ قانعکنندهای آنها محور عمودی که نشان دهندهٔ میزان درآمد است را با مقیاس لگاریتمی نشان دادهاند به طوری که هر درجهٔ آن ده برابر از درجهٔ پایینتر بزرگتر است. استدلال آنها این است که این شیوه واقعیتِ عددها را بهتر منعکس میکند و پیروزمندانه ادعا میکنند: «اکنون این شکافِ درآمدی تقریباً به کلی از میان رفته است.» واضح است که اگر به جای مقایسهٔ لگاریتمِ درآمدها، مقدارِ واقعیِ آنها با یکدیگر مقایسه میشد اختلاف ناچیز نمیبود. این ابتکارِ آماری-تصویری نمیتواند واقعیتِ اختلاف درآمد بین آمریکا و مکزیک را تغییر دهد.
این رویهٔ کلی کتاب است: انتخاب شاخصهایی مطلوب که بعضاً درست و مهم هستند، اما عمدتاً نادیده گرفتن شواهدِ متناقض و نامطلوب. این امر از اعتبار کتاب میکاهد و اعتماد مخاطب به خبرهای خوبش را خدشهدار میسازد.
۲-سکوت دربارهٔ عواقب اکولوژیک پیشرفتهای فعلی
دومین انتقاد مهم من این است که کتاب هیچ تلاشی برای تحلیل نظامِ صنعتی-اقتصادی معاصر که رشد و گسترش آن مرهونِ افزایشِ چشمگیر مصرف سوختهای فسیلی و سایر منابع زمین بوده نمیکند. این فقدان قطعاً نمیتواند به خاطر کمبودِ اطلاعات باشد. به عنوانِ مثال تحقیقی که توسط ویلیام استفن و همکارانش انجام شده و تغییرات مربوط به فعالیتهای صنعتی، استفاده از منابع و تأثیراتِ محیطی را از سال ۱۷۵۰ به این سو بررسی کرده کاملاً به مباحث مطرح شده در این کتاب مرتبط است.[۱۲]Steffen, Will, Wendy Broadgate, Lisa Deutsch, Owen Gaffney, and Cornelia Ludwig. 2015. “The Trajectory of the Anthropocene: The Great Acceleration.” The Anthropocene Review 2 (1): 81–۹۸٫ https://doi.org/10.1177/2053019614564785. از زبان نویسندگانِ آن: «ما انتظارش را داشتیم که از آغاز انقلاب صنعتی شاهد افزایش تأثیر فعالیتهای انسان بر سیستم زمین باشیم، اما اصلاً انتظار نداشتیم که شاهد افزایش چشمگیرِ نرخِ افزایش این تأثیرات از ۱۹۵۰ به این سو باشیم.» این دوران—از ۱۹۵۰ تا امروز—«شتابِ بزرگ»[۱۳]The Great Acceleration نام دارد و برای اولین بار در سال ۲۰۰۴ معرفی شد و اخیراً نمودارهای آن بهروزرسانی شده تا بازهٔ زمانی ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ را نیز پوشش دهد. در «شتابِ بزرگ» ما شاهدِ تعدادِ زیادی از روندهای اجتماعی-اقتصادی هستیم: افزایش جمعیت، شهرنشینی، مصرف انرژی، مصرف آب، مصرف کودهای شیمیایی و حملونقل. رشدِ همهٔ اینها از ۱۹۵۰ به این سو شتابناک بوده است.
علاوه بر این کافی است به شاخصهایی نگاه کنیم که محققان به آنها «روندهایِ سیستمِ زمین»[۱۴]earth system trends میگویند: گاز کربنیک، اکسیدهای نیتروژن، انتشاراتِ متان، اسیدی شدنِ دریاها، از بین رفتن جنگلهای گرمسیری و تحلیل رفتنِ زیستسپهرهای خشکی. تقریباً همهٔ این روندها در جهتِ منفی در حال شتاب گرفتن هستند. تنها استثنا لایهٔ اوزون[۱۵]stratospheric ozone layer است که—به دنبال توافق مونترآل و حمایت قاطعِ رئیسجمهور وقتِ آمریکا از آن—روند شدید تخریبی آن از ۱۹۹۰ به اینسو متوقف شده است. «شتابِ بزرگ» منعکس کنندهٔ تمدنی است که روزبهروز سنگینتر و پرمصرفتر میشود. به عنوانِ مثال، در بازهٔ زمانی ۱۹۴۰ تا ۲۰۱۵، تولید جهانی مس از ۲.۴ به ۱۸.۷ میلیون تن، آلومینیوم از ۰.۸ به ۵۸.۳ میلیون تن، و آهن از ۱۱۰ به ۱۱۰۰ میلیون تن افزایش یافت. در همین بازهٔ زمانی، انتشار دیاکسید کربن ناشی از احتراق زغال سنگ، نفت، گاز و تولید سیمان چندین برابر شد. شاخصهای متعددی وجود دارد که این مصرفِ روزافزون را، که از ظرفیت تحمل[۱۶]carrying capacity زمین تجاوز میکند، نشان میدهند.[۱۷]Steffen, Will, Katherine Richardson, Johan Rockström, Sarah E. Cornell, Ingo Fetzer, Elena M. Bennett, Reinette Biggs, et al. 2015. “Planetary Boundaries: Guiding Human Development on a Changing Planet.” Science 347 (6223): 1259855. https://doi.org/10.1126/science.1259855.
یکی از بنیادیترین فرضهای کتابِ «واقعگرایی» این است که رشد اقتصادی بزرگی که پسِ پشتِ «شتابِ بزرگ» قرار دارد در آینده و تا انتهای قرنِ بیست و یکم—که پیشبینی میشود تا آن موقع جمعیت زمین پنجاه درصد افزایش یابد—ادامه خواهد داشت. دسترسی این جمعیت به سطح درآمد سه یا چهار (طبق طبقهبندی روسلینگ) به این معناست که مصرف منابع زمین باید با همان سرعتی که در پنجاه سال اخیر رشد کرده افزایش یابد که نتیجهٔ آن رشد هشت تا ده برابری مصرف جهانی منابع و همینطور انتشارِ گازهای گلخانهای خواهد بود. باید پرسید «آیا چنین چیزی ممکن است؟» یا سؤال بهتر «برای اینکه بخش بزرگی از جمعیت جهان قادر به رسیدن به سطح زندگی مناسب باشند، چه چیزهایی ضرورتاً باید در رژیمهای فعلی فنآوری و اقتصاد تغییر کنند؟» این سؤالها برای کتاب «واقعگرایی» بیاهمیت هستند. از نظر نویسندگان آن، چالش اصلی این است که شرکتهای غربی بتوانند از بازارهای جدید بهره جویند: «اگر در شرکتی واقع در غربِ کهنسال کار میکنید، احتمالاً در حال از دست دادن فرصت بهرهبرداری از بزرگترین رشدِ بازار مصرفکنندگانِ طبقهٔ متوسط در تاریخ هستید که این روزها در آفریقا و آسیا در حال رخ دادن است…. بازار مصرف در غرب فقط پیشدرآمدی از آنچه در حال آمدن است بود.» کتاب این نتیجه را با استفاده از آمارهای تاریخی گرفته است، اما نمیتوان با برونیابی گزینشی آمارهای مطلوب، تحلیلی اندیشیده از روندهای جهانی ارائه داد.
۳-ادامه یافتن رشد جمعیت جهان: اجتنابناپذیر و بیاشکال
سومین انتقاد من به نوع نگاه کتاب به مقولهٔ افزایش جمعیت مربوط میشود. توسعه یافتنِ مردمِ جهان یکی از مهمترین مضمونهای کتاب است، اما تحلیلِ ارائه شده در کتاب به چند شکلِ مختلف گمراه کننده است. بر اساس آخرین پیشبینی جمعیتی سازمان ملل (منتشر شده در ۲۰۱۷) جمعیت جهان به شدت افزایش خواهد یافت: تا سال ۲۱۰۰، جمعیت حدوداً هفت میلیارد نفری امروز به چیزی بین ده تا سیزده میلیارد نفر خواهد رسید. اما کتاب دلیلی برای نگرانی نمیبیند: رشد جمعیت تا پایان قرن متوقف خواهد شد، به این دلیل که تعداد بچهها دیگر در حال افزایش نیست. علاوه بر این، نویسندگان چنین استدلال میکنند که کاهش نرخ مرگومیر نوزادان مستقیماً به کاهش نرخ باروری وابسته است: «نوزادانِ زندهماندهٔ بیشتر در نهایت به معنای کاهشِ جمعیت خواهد بود.» تک تک این فرضها—اینکه رشد جمعیت تا پایان قرن متوقف میشود؛ اینکه رشد جمعیت تابعِ تعداد بچههای امروز است؛ و اینکه کاهش مرگومیر نوزادان منجر به کاهش زادوولد میشود—جای تردید دارند. اول اینکه پیشبینیهای سازمان ملل از آنچه کتاب در نظر گرفته ناپایدارتر هستند و از ابتدای قرن جاری تاکنون به شکل معناداری تغییر کردهاند. این نکته به خصوص دربارهٔ آفریقا صادق است: در سال ۲۰۱۰ سازمان ملل پیشبینی کرد که جمعیت قارهٔ آفریقا تا پایان قرن بیست و یکم به ۳.۶ میلیارد نفر خواهد رسید؛ اما پیشبینی کنونی سازمان ملل، جمعیت آفریقا را در پایان قرن جاری ۴.۵ میلیارد تخمین میزند. علاوه بر این، محاسباتِ جدیدِ مبتنی بر احتمالاتِ بیزی[۱۸]Bayesian probability نشان میدهند که عدمِ قطعیت پیشبینی جمعیت در پایان قرن جاری بیشتر از آن چیزی است که پیش از این تصور میشد. میزان درستنمایی[۱۹]likelihood اینکه جمعیت در پایان قرن پایدار شود فقط ۳۰ درصد است. «بدونِ کاهش بیسابقهٔ نرخ زادوولد در آفریقای زیرصحرایی[۲۰]sub-Saharan Africa، احتمال این که رشد جمعیت تا پایان قرن متوقف شود اندک است.»[۲۱]Gerland, Patrick, Adrian E. Raftery, Hana Ševčíková, Nan Li, Danan Gu, Thomas Spoorenberg, Leontine Alkema, et al. 2014. “World Population Stabilization Unlikely This Century.” Science 346 (6206): 234–۳۷٫ https://doi.org/10.1126/science.1257469.
دوم اینکه گزارشهای سازمان ملل این گزاره که «تعداد بچههای امروز تعیین کنندهٔ رشد جمعیت آینده است» را تأیید نمیکنند. برعکس، پیشبینیها نشان میدهند که رشد جمعیت به شدت به نرخ باروری در آینده بستگی دارد. در قرنهایی که نرخ باروری زیاد بوده «عدم قطعیت زیادی در پیشبینیها و برونیابیهای مربوط به روندهایِ آینده وجود دارد، حتی اگر افق زمانی را به سال ۲۰۳۰ محدود کنیم…. اگر کاهش نرخ باروری از آنچه در این پیشبینیها در نظر گرفته شده کمتر باشد، نتیجه جمعیتِ بیشتر در همهٔ بازههای زمانی آتی خواهد بود.»
سوم اینکه هیچ حلقهٔ علّی (علت و معلولی) بین کم بودن نرخ مرگومیر نوزادان و کم بودن نرخ باروری وجود ندارد. کتاب از مصر به عنوان «معجزهٔ بهداشتِ عمومی»[۲۲]public health miracle یاد میکند، چرا که نرخ مرگومیر کودکان در این کشور از ۳۰ درصد در سال ۱۹۶۰ به ۲.۳ درصد در حال حاضر کاهش یافته است. نویسندگان معتقدند «حالا که والدین انتظار دارند همهٔ بچههایشان زنده بمانند… دلیلِ اصلی برای داشتن خانوادهٔ بزرگ از بین رفته است.» اگر این استدلال درست میبود، جمعیت مصر میبایست تاکنون پایدار شده بود. در عوض، شاهد رشد جمعیت این کشور از ۷۰ میلیون نفر در سال ۲۰۰۰ به ۹۷ میلیون نفر در سال ۲۰۱۷ بودهایم و انتظار میرود جمعیت این کشور در سال ۲۱۰۰ به ۲۰۰ میلیون نفر برسد.[۲۳]Nathans, Jeremy. 2017. “Population Growth: Help to Make Food Go Further in Egypt.” Nature 546 (June): 210. https://doi.org/10.1038/546210e. روندهای مشابهی در سایر کشورهای آفریقایی به چشم میخورد. به عنوان مثال در کشور نیجر، مرگومیرِ کودکان از ۱۹۸۰ تاکنون حدود ۶۶ درصد (دو سوم) کاهش یافته است. در همین بازهٔ زمانی، نرخ زادوولد افزایش یافته که منجر به انفجار جمعیت گشته است.[۲۴]Potts, Malcolm, Alisha Graves, and Duff Gillespie. 2017. “Population Statistics: Does Child Survival Limit Family Size?” Nature 542 (February): 414. https://doi.org/10.1038/542414a.
همزمانی کاهش مرگومیر نوزادان و افزایش باروری و رشدِ جمعیتِ بالا در آفریقا به این معناست که نمیتوان رابطهٔ علتومعلولی معینی بین نرخهای پایین مرگومیر کودکان و زادوولد برقرار کرد. بر اساس آخرین پیشبینی سازمان ملل، جمعیت نیجریه از ۱۹۱ میلیون نفر در حال حاضر به ۷۹۴ میلیون نفر در سال ۲۱۰۰ خواهد رسید، تانزانیا از ۵۷ میلیون نفر در حال حاضر به ۳۰۴ میلیون نفر، و جمهوری دموکراتیک کنگو از ۸۱ میلیون نفر به ۳۳۹ میلیون نفر. چطور میتوان این الگو را شرح داد که نرخ زادوولد در این کشورهای آفریقایی به مراتب از نرخ زادوولد کشورهای آسیایی در دوران مشابهِ توسعهشان بالاتر است؟ کتاب هیچ پاسخی ارائه نمیدهد؛ در واقع در کتاب به این مسأله حتی اشارهای نمیشود. برخی از ناظران به نقشِ نُرمهای محلی در تشویقِ افراد به داشتنِ خانوادهٔ بزرگ، مقاومت دینی در مقابل روشهای کنترل خانواده، و تمایل رهبران سیاسی به داشتن جمعیتهای بزرگ به عنوان عاملِ قدرتِ سیاسی اشاره میکنند. به عنوان مثال، رئیسجمهور تانزانیا[۲۵]President John Mugufuli زنانی که از روشهای ضدبارداری استفاده میکنند را تنبل میداند و از آنها میخواهد مصرف قرصهای ضدبارداری را متوقف کنند چرا که کشور به جمعیت بیشتری نیاز دارد. از این گذشته، در کشورهایی که موفق به کاهش همزمان نرخ زادوولد و مرگومیر کودکان شدهاند، ما نمیتوانیم ارتباطی علّی بیابیم که بر اساس آن بهبود وضعیت اقتصادی منجر به کاهش مرگومیر کودکان و در نهایت منجر به کاهش نرخ زادوولد شده باشد. برنامهریزی موثر خانوادگی بخش بزرگی از این کاهش نرخ زادوولد را به خود اختصاص میدهد—از ایران گرفته تا چین و کره. در چین، نرخ زادوولد پیش از اوج گرفتنِ توسعهٔ اقتصادی به نصف رسیده بود و به توسعهٔ سریع در بهرهوری و کاهش فقر کمک کرد. زادوولدِ کمتر معمولاً قبل از رونق اقتصادی رخ میدهد و رونق اقتصادی با ادامه یافتنِ روند کاهشیِ نرخ زادوولد سرعت میگیرد. بسیاری از ناظرانْ منتقدِ کاهش حمایتهای بینالمللی از برنامههای موثرِ خانواده در سالهای اخیر هستند و به این نکته اشاره میکنند که فقط یک درصد کمکهای توسعه به برنامهریزی خانوادگی اختصاص مییابد. این نکته شاید یکی از دلایل نرخ بالای باروری در مناطق مرکزی و جنوبی آفریقا باشد که نشان دهندهٔ کند شدنِ جدی افزایش بهرهوری و از دست رفتن فرصتها برای از بین بردن فقر است.
دودلی[۲۶]ambivalence و جبرگرایی[۲۷]determinism
رویکرد کتابِ «واقعگرایی» نسبت به برنامهریزی خانوادگی مردد و دوسویه است. از یک سو نویسندگان از ایران به عنوان «معجزهٔ برنامهریزی خانوادگی» یاد میکنند، جایی که نرخ باروری هر زن از ۶ فرزند در سال ۱۹۸۴ به کمتر از ۲ فرزند در سال ۱۹۹۹ رسید. از نظر کتاب این کاهش به خاطر سرمایهگذاری در روشهای ارزان کنترل خانواده بود که شامل بزرگترین کارخانهٔ کاندومسازیِ جهان و آموزش اجباری امور جنسی برای زوجهای جوان میشد. از طرف دیگر، نویسندگان کتاب هیچ نتیجهای از این موفقیت نمیگیرند، آنرا با به اصطلاح معجزهٔ مصر مقایسه نمیکنند و دربارهٔ اینکه چگونه میتوان از این استراتژی در کشورهای دیگر، فرضاً در جهان اسلام، بهره گرفت چیزی نمیگویند.
چند سال پیش، هانس روسلینگ در پاسخ به پرسشی دربارهٔ علت روند افزایشی پیشبینیهای مربوط به جمعیتِ آیندهٔ جهان گفت: «اما همانی خواهد شد که رخ دهد. مثل این است که بپرسید فردا که خورشید طلوع میکند جهان چطور خواهد بود. مردم آزاد هستند و برای خود تصمیم میگیرند. این ایده وجود دارد که افزایش جمعیت یک مشکل است، اما این یک امر ثابت است، غیرممکن است که بشود کاری انجام داد.»
این پاسخ با نگرش کتاب «واقعگرایی» که افزایش جمعیت را مشکلی نمیداند هماهنگی دارد. نویسندگانِ کتاب میگویند همهٔ آیندگان باید مثل یک میلیارد نفر مرفهترینهای جهانِ امروز زندگی کنند، اما دربارهٔ اینکه چطور افزایش جمعیت اقبالِ آنها برای دستیابی به این درجه از رفاه را تحتتأثیر قرار خواهد داد سکوت میکنند. همینطور آنها از مشکلاتی که افزایش جمعیت در رابطه با مصرفِ منابع، از بین رفتن تنوع زیستی و انتشار جهانی آلایندهها ایجاد میکند هیچ نمیگویند. برخی معتقدند جمعیت کنونی و روند رشد آن تأثیر مهمی بر تخریب تنوع زیستی دارد و افزایش درآمد و مصرف منابع در کشورهای فقیر به معنای تشدید این روند تخریبی است.[۲۸]Crist, Eileen, Camilo Mora, and Robert Engelman. 2017. “The Interaction of Human Population, Food Production, and Biodiversity Protection.” Science 356 (6335): 260–۶۴٫ https://doi.org/10.1126/science.aal2011. بسیاری از محققان بر این باورند که با در نظر گرفتن تغییر اقلیم که در آستانهٔ رسیدن به نقطهٔ بیبازگشت است، ما نه تنها باید ردِّ پایِ کربنی[۲۹]carbon-based footprint سرانهٔ خود را کاهش دهیم، بلکه باید از تعداد پاهای نوینی که ردپاهای بزرگ جدیدی در آینده ایجاد خواهند کرد نیز بکاهیم.
مقولهٔ رشد جمعیت و بهرهبرداری از منابع فقط یک بحث آماری نیست، بلکه به مقولهٔ عدالت اجتماعی باز میگردد. پل و آنا اِرلیش[۳۰]Paul and Anna Ehrlich نویسندگانِ کتاب «بمب جمعیت» (که بسیاری پیام آن را نادرست تعبیر کردهاند) میگویند: «همزمانی جمعیت زیاد و مصرفِ زیاد توسط ثروتمندان، جهان طبیعی را از بین میبرد.»[۳۱]Ehrlich, Paul R. 1971. The Population Bomb. Rev. [& Expanded ed.] edition. New York: [Ballantine Books. کتابِ «واقعگرایی» تعداد بیشماری نمودار بادکنکی[۳۲]bubble charts دارد که به ما خبر از کاهش تفاوتهای بین قارهها و کشورها میدهند؛ با اینحال حتی یک از نمودارهای کتاب به افزایش نابرابریها در درون کشورها اختصاص ندارد—علیرغم اینکه آمارهای زیادی در این باره وجود دارد—مثلاً گزارش نابرابری جهانی[۳۳]World Inequality Report.
اگر یک کلمه بتواند تجربهٔ من از خواندنِ این کتاب را خلاصه کند، آن کلمه «دودلی»[۳۴]ambivalence، به معنای عشق و نفرت همزمان، یا جاذبه و دافعهٔ همزمان است. شکی نیست که انرژی و اشتیاقی که در سراسر کتاب به چشم میخورد و آمارهای گوناگونی که بهتر شدن وضعیت جهان را در واکسیناسیون، آموزش و طول عمر نشان میدهند خواننده را تحتتأثیر خود قرار میدهد. شاید اگر عنوان کتاب «واقعگرایی: کتابی دربارهٔ تغییراتِ مثبت در جهان» میبود، یکجانبهگرایی آن کمتر آزاردهنده میبود.
اما کتاب «واقعگرایی» فقط از انتخابِ گزینشی آمار رنج نمیبرد. در مورد موضوعی بارز به نام رشدِ جمعیتِ جهان، این کتاب عملاً گمراه کننده است. نویسندگان میگویند تعداد نوزادان امروز، تعیین کنندهٔ افزایش ۵۰ درصدی جمعیت جهان تا انتهای قرن بیست و یکم است، اقدامهای سیاسی نمیتواند روی آن تأثیری بگذارد، و جمعیت در سال ۲۱۰۰ ثابت خواهد ماند. اما این استدلالها نه تنها مبتنی بر گزارشهای مورد استناد و ارجاع آنها نیست، بلکه حتی نمیتوان آنها را به تحقیقاتی که آن گزارشها بر آنها مبتنی هستند نسبت داد. در عوض، این گزارشها به ما میگویند که تغییرات نرخ زادوولد در دهههای آتی نقش مهمی در تعیین جمعیتِ آیندهٔ جهان خواهند داشت. اینجا نیز، همچون بسیاری موارد دیگر، کتاب واقعگرایی موضوعات اجتماعی را از منظر جبرگرایی اقتصادیِ عظیمی مینگرد. بنابراین نویسندگان استدلال میکنند که ارزشهای مردانهٔ میهنپرستانه در افغانستان و سایر کشورهای آسیایی «ارزشهایی پدرسالارانه شبیه آنچه ۶۰ سال پیش در سوئد یافت میشد هستند و همراه با پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی از میان خواهند رفت، همانطور که در سوئد از میان رفتند.» این طور به نظر میرسد که از نظر نویسندگان کتاب، فرهنگ، هویت، دین، سنتهای مبتنی بر تاریخ، نظامهای حقوقی و نهادها هیچ معنا و نقشی ندارند؛ بلکه صرفاً اقتصاد تعیین کنندهٔ همه چیز است.
شهرت جایزهٔ نوبل به خاطر رسواییهای متعدد در آکادمی سوئد در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ و همینطور رسوایی علمی و پزشکی ناشی از عملِ جراحی پیوند مرگبار در موسسهٔ کارولینسکا[۳۵]Berggren, Christian, and Solmaz Filiz Karabag. 2018. “Scientific Misconduct at an Elite Medical Institute: The Role of Competing Institutional Logics and Fragmented Control | Request PDF.” ResearchGate. http://dx.doi.org/10.1016/j.respol.2018.03.020. لکهدار شده است. بنیاد نوبل در جستجوی ترمیم وجههٔ عمومی خود از نام هانس روسلینگ برای رویدادهای مختلف عمومی خود استفاده میکند و بودجهای برای اعطای کتابِ «واقعگرایی» به همهٔ دانشآموزانی که دبیرستان را به پایان میرسانند در نظر گرفته است. اما ترویج نگرش مبتنی بر سلبریتیها دربارهٔ مقولهٔ توسعه در جهان موضوعی است که با وظیفهٔ اصلی کمیتهٔ بنیاد نوبل—انتخاب کردن بهترین محققان در حوزههای دانشگاهی خودشان—فاصلهٔ زیادی دارد. رابطهٔ نزدیک بنیاد نوبل و کتابِ «واقعگرایی» میتواند نتیجهٔ عکس دهد و در نهایت به تخریب اعتبارِ علمی آن بنیاد بیانجامد.
هدف ما در مجلهٔ یوتوپیا افزایش دانایی عمومی دربارهٔ مشکلات اجتماعی و زیستمحیطی است. مطالب مجله با عشق انتخاب، ترجمه و منتشر میشوند. بهترین و تنها دلگرمی برای ما این است: مطالب ما را بخوانید، دربارهشان فکر کنید، با ما حرف بزنید! توجه داشته باشید که انتشار مطالب در یوتوپیا به معنای تأییدِ بیقید و شرطِ محتوای آنها و یا حمایت از سوابق اجتماعی-سیاسی-فکری بهوجودآورندگانشان نیست.
برخی مطالب منتشر شده توسط گروه تألیف و گردآوری تهیه میشود. این مطالب معمولاً ترجمهٔ مستقیم یک مطلب نیستند و از منابع مختلف تهیه میشوند.
Hans Rosling ↩
Rosling, Hans. 2007. “New Insights on Poverty (TED Talk).” presented at the TED talk. https://www.ted.com/talks/hans_rosling_reveals_new_insights_on_poverty?language=sv. ↩
Rosling, Hans, Anna Rosling Rönnlund, and Ola Rosling. 2018. Factfulness: Ten Reasons We’re Wrong About the World–and Why Things Are Better Than You Think. New York: Flatiron Books. ↩
O’Neill, Jim. 2018. “Swansong of Hans Rosling, Data Visionary.” Nature 556 (April): 25. https://doi.org/10.1038/d41586-018-03921-y. ↩
Bill Gates ↩
Berggren, Christian. 2018. “Good Things on the Rise: The One-Sided Worldview of Hans Rosling,” ۲۱٫ ↩
well-being ↩
dichotomy ↩
UN World Food Program ↩
UN WFP. 2018. “۲۰۱۸ Global Report on Food Crises—Key Messages.” ↩
Ceballos, Gerardo, Paul R. Ehrlich, Anthony D. Barnosky, Andrés García, Robert M. Pringle, and Todd M. Palmer. 2015. “Accelerated Modern Human–Induced Species Losses: Entering the Sixth Mass Extinction.” Science Advances 1 (5): e1400253. https://doi.org/10.1126/sciadv.1400253. ↩
Steffen, Will, Wendy Broadgate, Lisa Deutsch, Owen Gaffney, and Cornelia Ludwig. 2015. “The Trajectory of the Anthropocene: The Great Acceleration.” The Anthropocene Review 2 (1): 81–۹۸٫ https://doi.org/10.1177/2053019614564785. ↩
The Great Acceleration ↩
earth system trends ↩
stratospheric ozone layer ↩
carrying capacity ↩
Steffen, Will, Katherine Richardson, Johan Rockström, Sarah E. Cornell, Ingo Fetzer, Elena M. Bennett, Reinette Biggs, et al. 2015. “Planetary Boundaries: Guiding Human Development on a Changing Planet.” Science 347 (6223): 1259855. https://doi.org/10.1126/science.1259855. ↩
Bayesian probability ↩
likelihood ↩
sub-Saharan Africa ↩
Gerland, Patrick, Adrian E. Raftery, Hana Ševčíková, Nan Li, Danan Gu, Thomas Spoorenberg, Leontine Alkema, et al. 2014. “World Population Stabilization Unlikely This Century.” Science 346 (6206): 234–۳۷٫ https://doi.org/10.1126/science.1257469. ↩
public health miracle ↩
Nathans, Jeremy. 2017. “Population Growth: Help to Make Food Go Further in Egypt.” Nature 546 (June): 210. https://doi.org/10.1038/546210e. ↩
Potts, Malcolm, Alisha Graves, and Duff Gillespie. 2017. “Population Statistics: Does Child Survival Limit Family Size?” Nature 542 (February): 414. https://doi.org/10.1038/542414a. ↩
President John Mugufuli ↩
ambivalence ↩
determinism ↩
Crist, Eileen, Camilo Mora, and Robert Engelman. 2017. “The Interaction of Human Population, Food Production, and Biodiversity Protection.” Science 356 (6335): 260–۶۴٫ https://doi.org/10.1126/science.aal2011. ↩
carbon-based footprint ↩
Paul and Anna Ehrlich ↩
Ehrlich, Paul R. 1971. The Population Bomb. Rev. [& Expanded ed.] edition. New York: [Ballantine Books. ↩
bubble charts ↩
World Inequality Report ↩
ambivalence ↩
Berggren, Christian, and Solmaz Filiz Karabag. 2018. “Scientific Misconduct at an Elite Medical Institute: The Role of Competing Institutional Logics and Fragmented Control | Request PDF.” ResearchGate. http://dx.doi.org/10.1016/j.respol.2018.03.020. ↩