مترجم: روزبه فیض
در این نوشته[۱]Greer, J.M., 2015. The Archdruid Report: The Externality Trap, or, How Progress Commits Suicide. The Archdruid Report. میخواهم بُرشی بزنم و از میان ابهامهایی که پیرامون واژهٔ لغزندهٔ «پیشرفت»[۲]progress وجود دارد عبور کنم. این بحث جدیدی نیست و قبلاً هم دربارهاش نوشتهام. دقیقاً چه چیزی را «پیشرفت» میخوانیم؟ چه عواملی باعث میشوند که برخی انواع تغییرات «مترقی» و «رو به جلو»[۳]progressive تلقّی شوند، در حالیکه چنین عنوانی از باقی آنها دریغ میشود؟ حین بحث، یکی از خوانندههایم تعریفی غیرمنتظره پیشنهاد کرد: «آنچه تغییری را شایستهٔ عنوان پیشرفت میکند، توانایی آن برای افزایشِ «تأثیراتِ خارجی»[۴]externality است[۵]externalization of costs».
از آن موقع تاکنون دربارهٔ تعریف پیشنهادی او فکر میکنم و به نظرم میرسد که به نکتهای مهم و کمتر شناخته شده از بحرانِ زمانهمان اشاره میکند. امّا برای اینکه بهتر بتوانم دربارهاش صحبت کنم، لازم است ابتدا اصطلاحِ اقتصادی «تأثیراتِ خارجی» را توضیح دهم.
اقتصاددانها «تأثیرات جانبی» را برای توصیفِ هزینهها (یا مزایای) غیرمستقیم یک تعامل اقتصادی به کار میبرند، تأثیراتی که هزینه یا فایدهٔ آن توسط هیچیک از طرفین آن تعامل پرداخته یا دریافت نمیشود، بلکه به صورت غیر مستقیم و معمولاً ناخواسته به شخص یا بنگاه دیگری تحمیل میشود. این روزها در محافل رسمی و جریان اصلی کمتر از تأثیرات جانبی صحبت میشود و چه بسا که اشاره کردن به آن گستاخانه تلقی شود. امّا این تأثیرها در زندگی معاصر ما حضوری دائمی و گسترده دارند و نقشی اساسی در بعضی از مهمترین چالشهای زمانهمان بازی میکنند. «گَرِت هاردین»[۶]Garret Hardin در مقالهٔ مشهور خود به نام «تراژدی منابع مشترک» (Tragedy of Commons) و اخیراً «اِلینور اوستروم»[۷]Elinor Ostrom در مطالعات خود دربارهٔ پرهیز از این تراژدی به برخی از این مشکلات اشاره کردهاند. با این حال، این نکته که پدیدهٔ یاد شده موضوعی منحصر به منابع مشترک نیست است و در همهٔ جوامع، به ویژه جوامعِ توسعه یافتهٔ غربی ما به چشم میخورد، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
برای روشنتر شدن بحث از یک مثال استفاده میکنیم. یک کارخانهٔ ساخت «بلیوِت»[۸]Blivet را در نظر بگیرید.[آ]بلیوِت، یک شیء فرضیِ غیر ممکن و در واقع یک خطای دید است. این شیء در پایین سه شاخه دارد اما انتهای دیگرش دو شاخه مستطیلی است. فرایند تولیدِ بلیوِت هم مثل هر تولید صنعتی دیگری دارای تلفات است و «زباله» یا «پسماند»[۹]waste تولید میکند. برای سادگی در این مثال فرض میکنیم که پسماندهای ناشی از فرایندِ تولید بلیوِت اندکی سمّی هستند و اگر وارد بدن انسان شوند عوارض نامطلوبی بر سلامتی فرد میگذارند. در ضمن فرض میکنیم که این کارخانه به ازای تولید هر جعبه بلیوِت، یک بشکه پسماند تولید میکند. علاوه بر این با توجه به فقدانِ قوانین و مقررّاتِ محدود کننده، ارزانترین [از دیدِ تولید کننده] روشِ ممکن برای مدیریت این پسماندهای سمّی تخلیهٔ آنها در رودخانهای است که از کنارِ کارخانه عبور میکند. با توجّه به اینکه این روش ارزانترین گزینهای است که پیشِ روی کارخانه قرار دارد، مورد تأییدِ نظریهپردازان اقتصادی نیز قرار میگیرد.
اما این تصمیم عواقبی در پی دارد. تولید کنندهٔ بلیوِت با پرهیز از هزینههای مربوط به روشهای بهتر و معمولاً گرانترِ مدیریتِ پسماندهای سمّی، سودِ حاصله از فرایندِ تولید بلیوِت را بیشینه کرده است. مشتریان این کارخانه نیز از این مسأله بهرهمند میشوند، چرا که بلیوِتها به بهای کمتری در اختیار آنها قرار میگیرد (در مقایسه با وقتی که هزینهٔ روشهای گرانترِ مدیریت پسماند هم در بهای بلیوِتها لحاظ میشد).
از طرفِ دیگر، هزینههای مربوط به پسماندهای سمّی به کلی ناپدید نمیشود، بلکه به مردمی که در پاییندست رودخانه زندگی میکنند تحمیل میشود. این افراد آبِ آشامیدنی خود را به صورتِ مستقیم از این رودخانه یا به صورت غیرمستقیم از سفرههای زیرزمینییی که توسط آن تغذیه میشوند دریافت میکنند. در نتیجه آلوده شدن منابع آب به پسماندهای سمّی بلیوِت، سلامتی آنها را به مخاطره میاندازد. تولید کنندهٔ بلیوِت توانسته است هزینههای مربوط به مدیریت مناسبتر پسماندها را به خارج از حساب و کتابهای مالی خود صادر کند[۱۰]externalize the cost. افزایش درآمد او مترادف با افزایشِ هزینههای مربوط به بهداشت و درمانِ همهٔ ساکنان پاییندست رودخانه است.
ساز و کارِ تأثیرات خارجی به این صورت است. در گذشته، یعنی روزگاری که افراد واقعاً دربارهٔ اثراتِ نامطلوبِ رشد اقتصادی صحبت میکردند، بحثهای زیادی بر سر چگونگی مدیریت اثرات خارجی در میگرفت و این طور بحثها فقط مربوط به قسمت چپِ طیفِ اندیشهٔ اجتماعی نمیشد. به خاطر میآورم کتابی به نام «چبننرون» (TANSTAAFL) که مخفف این عبارت به زبان انگلیسی بود: «چیزی به نام ناهار رایگان وجود ندارد»[۱۱]There Ain’t No Such Thing As A Free Lunch. این کتاب با استفاده از ایدههای لیبرتاریانی-محافظهکارانه[۱۲]libertarian-conservative استدلال میکرد که در نظر گرفتن هزینهٔ کامل اثرات خارجی در محاسبات اقتصادی، تنها روشی است که میتواند منجر به برخورد مطلوب با محیط زیست شود. البته شبه-محافظهکاران مدتهاست که به این ایدهها پشت کردهاند و با هیجان زیاد بر حق ظاهراً خدادادی خود برای صادر کردن حداکثری هزینهها (تا آنجایی که امکان آن وجود دارد) و تبدیل آنها به اثرات خارجی اصرار میکنند.
با تقریبی قابل قبول میتوان گفت که زندگی اقتصادی جهان صنعتی در این روزها چیزی نیست جز چیدمانی که به «اقلیتی برخوردار»[۱۳]privileged minority اجازه میدهد تا تقریباً همهٔ هزینههای خود را به صورتِ تأثیرات جانبی به بقیهٔ جامعه تحمیل کنند و سودِ حاصل را تا حد امکان به جیب بزنند.
با تقریبی قابل قبول میتوان گفت که زندگی اقتصادی جهان صنعتی در این روزها چیزی نیست جز چیدمانی که به «اقلیتی برخوردار»[۱۴]privileged minority اجازه میدهد تا تقریباً همهٔ هزینههای خود را به صورتِ تأثیرات جانبی به بقیهٔ جامعه تحمیل کنند و سودِ حاصل را تا حد امکان به جیب بزنند. درست است که در سالهای گذشته شاهد بروز بعضی بحثها دربارهٔ این موضوع بودهایم، اما تعداد اندکی از افرادی که در این بحثها مشارکت کردهاند دربارهٔ نقش «پیشرفتِ تکنولوژیکی»[۱۵]technological progress در تسهیل «درونی سازی مزایا»[۱۶]internalization of benefits و «برونیسازی هزینهها»[۱۷]externalization of costs در جامعههایی که روز به روز غیرعادلانهتر[۱۸]in-egalitarian میشوند نظریهپردازی کردهاند. برای روشنتر کردن این نکته از یک مثال دیگر استفاده میکنم.
فرض کنیم قبل از اختراع ماشینهای صنعتی، بلیوِتها به شیوههای سنتی تولید میشدند. پیشهوران در کارگاههای محلییی که در هر روستا یا شهرستانی یافت میشد، قطعات آهنی را چکشکاری میکردند تا به بلیوِت تبدیل شوند. در آن روزگاران ساختِ بلیوِت، مانندِ ساختِ سایرِ اشیاء دستساز، یک شیوهٔ زندگی و روش امرار معاش بود و نه بلیط ورود به باشگاه ثروتمندان. سازندگان بلیوِت وقت و توان ماهیچههای خود را صرف حرفهشان میکردند و به اندازهٔ نیازشان بلیوِت تولید میکردند. با توجه به اینکه بلیوِتها به صورت دانه به دانه تولید میشد (در مقایسه با دورانِ صنعتی که تولید به صورت انبوه انجام میشود)، میزانِ پسماندِ سمّی تولید شده نیز کمتر بود. علاوه بر این، شیوهٔ تولید دستی بلیوِت باعث میشد پیشهورانی که آنرا تولید میکردند (و خانوادههایشان) بیشتر از هر کس دیگری در معرضِ تماس با پسماندهای خطرناک بلیوِت باشند. در نتیجه، پیشهوران حاضر بودند تلاش بیشتری برای دفع مناسب پسماندها کنند. در ضمن از آنجایی که بلیوِتسازان پیشهورانی معمولی و نه افرادی ثروتمند بودند امکان اینکه بتوانند با صرف پول و لابیگری[۱۹]lobbying، مقررات محلّی مربوط به سلامتی و بهداشت را دور بزنند نداشتند.
این وضعیت با اختراع پرسهای مکانیکی کاملاً دگرگون شد. هر کدام از این پرسها میتوانست کار پنجاه پیشهور بلیوِتساز را انجام دهد. اکنون دیگر درآمدی که میتوانست نصیب آن پنجاه بلیوِتساز و خانوادههایشان شود، به صاحبِ کارخانه و سهامداران آن میرسید. سهمی حداقلی (تا حد امکان) نیز به عنوان دستمزد، به کارگرانِ کارخانه که روی پرسهای بلیوِتسازی کار میکردند میرسید. علاوه بر این مالکان کارخانه انگیزهای برای پرداخت هزینههای مربوط به مدیریت و دفع مناسب پسماندها نداشتند، چرا که این هزینهها از سود آنها میکاست و خریدنِ مقاماتِ محلی از طریق رشوه یا لابیگری هم به مراتب ارزانتر میبود. علاوه بر این، حتی اگر هم اثرات نامطلوب پسماندهای بلیوِت بر سلامتی انسان شناخته شده بود، مالکان کارخانه مطمئناً در بالادست رودخانه سکنی میگزیدند تا خود و خانوادههایشان در معرض پسماندها قرار نگیرند.
توجه داشته باشید که اگر یک تولید کنندهٔ بلیوِت تصمیم بگیرد علاوه بر پرداخت دستمزدِ کارگرانش هزینههای لازم برای دفع مناسب پسماندها را هم پرداخت کند، وادار خواهد شد بلیوِتهایش را به بهای بیشتری به بازار عرضه کند. در نتیجه، رقبایی که هزینهٔ کمتری برای دفعِ پسماندها میدهند (مثلاً آنها را به رودخانه یا دریا میریزند) بلیوِتهای ارزانتری تولید خواهند کرد و رقابتِ بیرحم عاقبت تولید کنندهای را که هزینهٔ دفع مناسب پسماندها را در کسب و کار خود لحاظ کرده بود ورشکست خواهد کرد. این طور نیست که اثرات خارجی در اثر پیشرفتهای تکنولوژیک فقط یک «امکان»[۲۰]possibility باشد، بلکه این اثرات نتیجهٔ محتوم پیشرفتهای تکنولوژیک در یک اقتصاد مبتنی بر بازار[۲۱]market economy هستند. چرا که در اغلبِ موارد، استراتژی «به خارج راندن هزینههای تولید»[۲۲]externalizing the costs of production موثرترین روش پیروزی بر رقباست. هر بنگاهی که بتواند بیشترین میزان هزینه را به «خارج» از خود تحمیل کند (یعنی هزینهٔ مستقیم را به هزینهٔ جانبی تبدیل کند)، بیشترین شانس را برای موفقیّت و بقا خواهد داشت.
هر قدمی که در راه پیشرفتِ ساخت بلیوِت برداشته شود، به نوبهٔ خود گامی در راستای افزایش به خارج راندن هزینههای تولید خواهد بود. استعارهٔ بلیوِت را با اشارهای به «جهانی شدن»[۲۳]Globalization خاتمه میدهیم. امروز همهٔ بلیوِتهایی که در شبکهٔ جهانی توزیع بلیوِت به نقاط مختلف جهان فرستاده میشوند، در چند ده کارخانه در کشور دور افتادهٔ اسلوبوویا[۲۴]Slobbovia تولید میشوند[ب]اسلوبوویا نام کشوری خیالی است که داستان یکی از نسخههای بازی دیپلماسی در آن رخ میدهد.. فقر اقتصادی منطقه، نیروی کار ارزان، کارگاههای با شرایط کیفی نازل و فقدان مقررّات زیست محیطی باعث شده که تولید بلیوِت در اسلوبوویا از هر نقطهٔ دیگری در جهان سودآورتر باشد. بلیوِتها تا حد امکان در شرایط نازل تولید میشوند. سراسر زنجیره تأمین[۲۵]supply chain بلیوِت، از معادنِ روباز[۲۶]open-pit mine گرفته تا نیروی کار بردهواری که با دستمزدهای ناکافی و قراردادهای پارهوقت تکنولوژی و محصولات بلیوِترونیکی[۲۷]blivetronic را در فروشگاههای بزرگ زنجیرهای[۲۸]big-box store به تودههای مردم میفروشند، یک فاجعهٔ انسانی و زیست محیطی است. هر هزینهٔ قابل تصوری به خارج از زنجیره تأمین پرتاب شده است تا دو شرکت چند ملیتییی[۲۹]multi-national corporation که صنعت جهانی بلیوِت را زیر سلطهٔ خود دارند بتوانند حاشیهٔ سود[۳۰]profit margin خود را حفظ کنند و به مدیران ارشد خود دستمزدهایی که به شکلی مضحک زیاد است پرداخت کنند.
درست است که این وضعیت به خودی خود نامطلوب است، اما اجازه دهید حوزهٔ توجهمان را گسترش دهیم به گونهای که کل سیستم پیرامونی تولید و توزیع بلیوِت را نیز در بربگیرد: همهٔ اقتصاد، همهٔ جامعه و همهٔ زیستکره[۳۱]biosphere. در یک اقتصاد مبتنی بر بازار، تأثیراتی که فنآوری تولید بلیوِت بر هر کدام از این سه حوزه میگذارد و عواقب احتمالی این تأثیرات قابل پیشبینی و شناخته شده است. این تأثیرات را با ادبیاتی که تا این لحظه به کار بردیم میتوان به خوبی خلاصه کرد. برای بیشینه کردن سوددهی شخصی و بازگشت سرمایه به سرمایهگذاران، صنعت بلیوِت هزینههای خود را در هر جهت ممکن به خارج منتقل میکند. اما از آنجا که هیچکس مایل نیست این هزینهها را متحمل شود، بیشتر این هزینهها در نهایت به سیستمهای کلانی که در بالا ذکر کردیم منتقل میشوند، چرا که اقتصاد، جامعه و زیستکره در تصمیمگیریهای اقتصادی امروز «صدایی» ندارند.
همانطور که استراتژی به خارج راندن، هزینههای مربوط به مدیریت پسماند را واقعاً از بین نبرد (فقط آنرا از حساب و کتابهای شرکت خارج کرد)، سایر هزینههای به خارج رانده شده نیز از بین نمیروند. افزایش اثرات نامطلوب جانبی به تحلیل رفتن کل سیستمی که هزینهها بر آن تحمیل شدهاند منجر خواهد شد: اقتصاد، جامعه و زیستکره. امّا این جایی است که تله بسته میشود، چرا که تولید بلیوِت در درون این سیستمها رخ میدهد و نمیتواند ادامه یابد مگر اینکه هر سه سیستم تا حد قابل قبولی سالم باشند و به عملکرد معمول خود ادامه دهند. اما همزمان با تحلیل رفتن این سیستمها، توانایی آنها در ارایهٔ خدمات اساسیشان نیز ضعیف میشود و در نهایت یکی یا بیشتر از آنها فرو میپاشد: اقتصاد به رکود فرود میرود، جامعه در ورطهٔ آشوب و اقتدارگرایی میافتد و زیستکره به تدریج یا به طور ناگهانی به وضعیت جدیدی تحول مییابد که در آن بارانِ کافی برای تولید محصولات کشاورزی نمیبارد. در این صورت، تولید بلیوِت نیز متوقف خواهد شد، چرا که هیچ یک از سیستمهای اصلی یاد شده دیگر از آن پشتیبانی نمیکنند.
اما این فرایند از منظر کسی که از صادر کردن هزینههای صنعت بلیوِت بهره میبرد (مثلاً مدیران و سهامداران شرکتهای تولید و توزیع بلیوِت) چطور به نظر میرسد؟ تا آنجایی که به آنها مربوط میشود تا نزدیکیهای آخرین مراحل این فرایند همه چیز خوب و عالی به نظر میرسد. هر گامی که در توسعهٔ فنآوریهای جدید برداشته میشود منجر به افزایش کارایی تولید بلیوِت و سودآوری آن میشود. هر یک از این مراحل، گامی به جلو و در جهت «پیشرفت» تلقی میشود. در اثر این پیشرفتها مشاغلِ طبقهٔ کارگر کاهش مییابد، حذف میشود و یا به آنسوی مرزها منتقل می شود[۳۲]offshoring، نهادهای دموکراتیک میپُکند[۳۳]implode و پسماندهای سمی در زنجیرهٔ غذایی[۳۴]food chain تلنبار میشوند. اما هیچیک از اینها مشکل آنها نیست، هر چه باشد این یک فرایند معمولی در سرمایهداری است که به آن «نابودی خلاقانه»[۳۵]creative destruction میگویند. درست است؟
به سه دلیل ساده میتوان این نوع بیخیالی و بیتوجهی ذینفعان را توضیح داد. اول اینکه عواقب تحمیل تأثیرات جانبی بر سیستمهای اصلی یاد شده، در مناطقی دوردست نمایان میشود، مناطقی که از کارخانههای تولید بلیوِت دور هستند. دوم اینکه در یک اقتصاد مبتنی بر بازار[۳۶]market economy، این فقط کارخانهٔ بلیوِت نیست که هزینههای خود را به خارج از سیستم حساب و کتاب خود صادر میکند. در واقع، در این سیستمها همه با علاقهای مشابه مشغول چنین کاری هستند. بنابراین، سهامداران و مدیران کارخانههای تولید بلیوِت میتوانند به سادگی مدعی شوند که اتفاقات نامطلوبی که در حال رخ دادن است تقصیر دیگران است. اما سومین و مهمترین دلیل این است که سیستمهای اصلی سه گانهٔ اقتصاد، جامعه و زیستکره در کلیتشان میتوانند مقدار زیادی خسارت را بدون اینکه به ورطهٔ ناپایداری درغلطند پذیرا شوند. به همین دلیل فرایند صادر کردن هزینهها و تبدیل آنها به اثرات جانبی میتواند برای مدتی طولانی ادامه داشته باشد تا حدی که به یه عادت و نُرم اقتصادی تبدیل شود. مدتها طول خواهد کشید تا بر همگان واضح شود که ادامه دادن این راه به فاجعه ختم میشود.
حتی وقتی که آثار هزینههای به خارج رانده شده بر اقتصاد، جامعه و زیستکره کم کم نمایان میشوند، اقدامات برای بازگردن این روند با موانع صعبالعبوری مواجه میشود. آنها که بیشترین بهره را از نظم موجود میبرند با چنگ و دندان برای دفاع از حق خود برای به خارج راندن هزینههایشان میجنگند. هر چه باشد اگر به خارج راندن هزینهها محدود شود، هزینهٔ آنرا گردن آنها میافتد (چرا که هزینهای که قبلاً برونی بود، درونی شده است) در حالی که منفعت آن نصیب همهٔ اقتصاد، جامعه و زیستکره میشود (چرا که هزینهای که قبلاً به صورت غیرمستقیم بر آنها تحمیل میشد حذف میشود). در ضمن ردیابی اختلالات پیش آمده در کل این سیستمهای اصلی و ارتباط دادن آن به چند هزینهٔ خارجی ویژه کار سادهای نیست. درست مانند اینکه تعداد زیادی وزنه را از یک زنجیر بیاویزیم و به صورت مداوم تعداد و جرم این وزنهها را اضافه کنیم. عاقبت لحظهای فرا میرسد که در اثر وزن زیاد وزنهها زنجیر پاره میشود. اما نطقهٔ گسسته شدن زنجیر ممکن است به مراتب از جایی که آخرین وزنه به آن اضافه شده (و وزن کلّ را به بیش از حدِ تحمل زنجیر رسانده) دور باشد. به علاوه تمامی وزنههای دیگر هم سهمی در پاره شدن زنجیر بازی کردهاند و نمیتوان گفت وزنهٔ آخر به تنهایی عامل پاره شدن زنجیر بوده است.
اما نشانههایی وجود دارد که وضعیت جامعهای را که به خاطر تحمیل تعداد بیشماری هزینهٔ خارجی بر آن به فروپاشی نزدیک میشود به ما نشان میدهند. در این جامعه، اوضاع در اقتصاد، جامعه و زیستکره خراب است و اتفاقات نامطلوبی رخ میدهد اما ظاهراً کسی نمیتواند علت آنرا بیابد. در عین حال، معیارهای اقتصادی پیامهای متناقضی ارسال میکنند. شاخصهای مربوط به سودآوری شرکتها و صنایع وضعیت مطلوبی را نشان میدهد در حالی که شاخصهای کلانِ سیستمی وضعیت نازلتری دارند. ثروتمندان جامعه متقاعد شدهاند که همه چیز مرتب است و مشکل عمدهای وجود ندارد. اما خارج از حلقهٔ کوچک ثروت و امکانات، مردم نجوا کنان دربارهٔ سیلِ افزایندهٔ مشکلاتی که از هر طرف هجوم میآورند حرف میزنند. اگر این وضعیت برای شما خوانندهٔ گرامی آشنا نیست، احتمالاً باید بیشتر از این از خانهتان خارج شوید!
اجازه دهید استدلالهایم را تا این لحظه خلاصه کنم:
الف) افزایش پیچیدگی تکنولوژیکی این تمایل را دارد که فرصتهای بیشتری برای به خارج راندن هزینههای یک فعالیت اقتصادی ایجاد کند.
ب) نیروهای بازار به خارج راندن هزینهها را به فرایندی اجباری (و نه اختیاری) تبدیل میکند. چرا که بازیگران اقتصادییی که نتوانند مقداری به اندازهٔ کافی از هزینههایشان را به خارج بفرستند، احتمالاً در رقابت اقتصادی با آنهایی که در این کار موفق بودهاند شکست خواهند خورد.
پ) در یک اقتصاد مبتنی بر بازار، تمام بازیگران اقتصادی نهایتِ تلاش خود را میکنند تا هزینههایشان را تا حد امکان به خارج ارسال کنند. این هزینهها به صورت افزایشی به سیستمهای کلانِ اقتصادی، جامعه و زیستکره تحمیل میشود. این سیستمها پشتیبان فعالیتهای اقتصادی هستند، اما هیچ صدایی در تصمیمگیریهای اقتصادی ندارند.
ت) با توجه به نامحدود بودن پیچیدگیهایی که میتوان در عرصهٔ فنآوری به دست آورد، محدودیت مشخصی برای تحمیل هزینههای خارجی بر کل سیستمها وجود ندارد. به عبارت دیگر نمیتوان پیچیدگیهای تکنولوژیکی را به صورت نامحدود ادامه داد ولی هزینههایی که بر کل سیستم تحمیل میشود را به کمتر از میزانی که منجر به فروپاشی سیستمی شود محدود کرد.
ث) افزایش نامحدود پیچیدگیهای تکنولوژیک در یک اقتصاد مبتنی بر بازار در نهایت به تخریب روز افزون سیستمهای کلانِ پشتیبان کننده خواهد انجامید.
ج) در نتیجه، پیشرفت تکنولوژیکی در یک اقتصاد مبتنی بر بازار فرایندی «خود-پایان»[۳۷]self-terminating است و به فروپاشی ختم میشود.
البته میتوان دلایل زیادی علیه این نظریهٔ فروتنانهٔ من ارائه کرد. به عنوان مثال، میتوان استدلال کرد که پیشرفت لزوماً منجر به ایجاد موجهای افزایندهٔ هزینهٔ خارجی نمیشود. مشکل این استدلال در این است که در نظر نمیگیرد به خارج رانده شدن هزینهها یک وجه ذاتی و نه تصادفی تکنولوژی است: به خارج راندن هزینهها یک ایراد[۳۸]bug نیست، بلکه یک قابلیّت[۳۹]feature است. هر فنآورییی ابزاری برای به خارج راندن هزینه است. هزینهای که در غیر این صورت باید توسط بدن انسان تحمل میشد. حتی فنآوری سادهای مانند یک چکش چنین عمل میکند. چکش خستگی و فرسودگی را از دستهای شما میگیرد و آنرا به چیز دیگری منتقل میکند: مستقیماً به چکش و غیرمستقیماً به زیستکره (درختهایی که باید قطع شوند تا از آنها زغال تهیه شود تا بتوان آهن را ذوب کرد، گیاهانی که باید توسط شخم کنار زده شوند تا بتوان سنگ آهن را از دل زمین بیرون آورد و …).
بنا به دلایلی که نهایتاً ماهیتی ترمودینامیکی دارند، پیچیدهتر شدن فنآوریها، هزینهٔ تولید شده توسط آنها را افزایش میدهد. در نتیجه، یک تکنولوژی پیچیدهتر چنانچه بخواهد با یک تکنولوژی سادهتر رقابت کند، باید بتواند بخش قابل توجهی از هزینههای اضافه شده به خاطر پیچیدگیاش را به خارج از خود تحمیل کند. در مورد تکنولوژیهای «فوق-پیچیدهٔ»[۴۰]hyper-complex معاصر نظیر اینترنت، فرایند به خارج راندن هزینهها از طریق شبکهای پیچیده و در هم تنیده از روابط متقابل انجام میگیرد. به گونهای که تشخیص دادن اینکه چه کسی واقعاً هزینهٔ حجم عظیم ورودیهایی (انواع منابع شامل ماده و انرژی) که برای ادامهٔ کارکرد آن لازم است را میپردازد بسیار دشوار شده است. این فقدانِ شفافیت، به این توهم که سیستمهای بزرگتر ارزانتر از سیستمهای کوچک هستند دامن میزند. عدم شفافیت، هزینههای به خارج رانده شده را به مثابه «اقتصاد مقیاس» یا «صرفهجویی به مقیاس»[۴۱]economies of scale و شیوهای برای کاهش هزینههای تولید معرفی میکند.
علاوه بر این مخالفان نظریهٔ بالا ممکن است این طور استدلال کنند که وضع مقررات کافی و قاطع زیست محیطی، بازیگران اقتصادی را وادار خواهد کرد که هزینهٔ همهٔ فعالیتهایشان را جذب کنند (هزینهها را درونی کنند، به جای اینکه آنرا به صورت هزینههای خارجی به دیگران تحمیل کنند). این کار باعث خواهد شد که سیستمهای کلان (جامعه، اقتصاد و زیستکره) فرسوده و تخریب نشوند و پیشرفتهای تکولوژیک بتواند بیوقفه ادامه یابد.
مشکل این استدلال در این است که در نظر نمیگیرد که آنچه پیشرفت را سودآور میکند افزایش هزینههای به خارج رانده شده است. همانطور که ذکر شد، در شرایط مساوی، یک فنآوری پیچیده به طور میانگین از یک فنآوری سادهتر گرانتر خواهد بود (با در نظر گرفتن کل هزینهها): به این دلیل ساده که هزینهٔ هر گامی که در راستای افزایش پیچیدگی برداشته میشود باید با سرمایهگذاری توسط انرژی یا سایر انواع سرمایهٔ واقعی پرداخت شود.
یارانههایی را که بخشی از هزینههای تکنولوژیهای پیچیده را به دولتها منتقل میکند حذف کنید، مقرراتی را که باعث میشوند بخشی از هزینههای این تکنولوژیها به سایر قسمتهای اقتصاد منتقل شود اصلاح کنید، بدعادتیها در سوءاستفاده از محیط زیست و بیتوجهیهایی که منجر به انتقال برخی از هزینههای آنها به زیست کره میشود را پایان دهید (و …) تا خیلی زود به موانع واقعی اقتصادی برای افزایش پیچیدگیهای تکنولوژیک برخورد کنید. مردمی که مجبورند هزینهٔ واقعی تکنولوژیهای پیچیده را پرداخت کنند، کم کم به گزینههای سادهتر و ارزانتر رو خواهند آورد. مقررات زیست محیطییی که به اندازهٔ کافی قاطع باشد که بتواند مانع از حرکت شتابگیرنده به سوی زوال اکولوژیک شود، پیشرفتهای تکنولوژیک را به کمک غیراقتصادی کردن آنها متوقف خواهد کرد.
اما به وجه دیگر همین استدلال توجه کنید. جامعهای که تصمیم بگیرد پیشرفت تکنولوژی خود را متوقف یا آهسته کند میتواند به صورت نامحدود خود را تأمین کند؛ به شرط آنکه انرژی خود را از منابع تجدیدناپذیر یا نامطلوب تأمین نکند. هزینههایی که توسط یک سطح نسبتاً ثابت از تکنولوژی بر اقتصاد، جامعه و زیستکره تحمیل میشود کم و بیش ثابت خواهد بود (به جای اینکه به صورت مدام افزایش یابد) و یافتن راه حلی برای توازنِ هزینههای خارجی ایجاد شده و نگهداشتن همبستگی سیستمهای کلان در وضعیتی نسبتاً پایدار سادهتر خواهد بود. ممکن است انتخابِ جوامعی که به پیشرفتهای تکنولوژیک به مثابه یک «انتخاب»[۴۲]option و نه یک «نیاز»[۴۳]requirement نگاه میکنند و ایرادهای افزایش پیچیدگی را در مییابند این باشد که پیچیدگی را در یک حوزه کمتر کنند تا بتوانند آنرا در حوزهٔ دیگری افزایش دهند و مانند آن. شاید هم به این نتیجه برسند که بنای یابودی به نام «عصرِ پیشرفت» بسازند و بروند و به جای «پیشرفت» کارهای دیگری انجام دهند.
منطقِ به کار گرفته شده در این نوشته نیازمند این است که بخش بزرگی از مفاهیمِ جهانِ معاصر دربارهٔ تنکولوژی، پیشرفت و جامعهٔ خوب مورد بازاندیشی قرار بگیرد. در این باره باید بیشتر از این گفتگو کنیم.
هدف ما در مجلهٔ یوتوپیا افزایش دانایی عمومی دربارهٔ مشکلات اجتماعی و زیستمحیطی است. مطالب مجله با عشق انتخاب، ترجمه و منتشر میشوند. بهترین و تنها دلگرمی برای ما این است: مطالب ما را بخوانید، دربارهشان فکر کنید، با ما حرف بزنید! توجه داشته باشید که انتشار مطالب در یوتوپیا به معنای تأییدِ بیقید و شرطِ محتوای آنها و یا حمایت از سوابق اجتماعی-سیاسی-فکری بهوجودآورندگانشان نیست.
جان گریر (John Michael Greer) نویسنده، مورخِ ایدهها، منتقدِ اجتماعی، فعال محیط زیست، وبلاگنویس، رماننویس و … آمریکایی است. نگاهِ انتقادی او به جامعهی مدرن از دانشِ چندوجهی و غنی او بهره میبرد و لحنی خلاقانه، سرخوشانه و در عین حال صریح دارد.
Greer, J.M., 2015. The Archdruid Report: The Externality Trap, or, How Progress Commits Suicide. The Archdruid Report. ↩
progress ↩
progressive ↩
externality ↩
externalization of costs ↩
waste ↩
externalize the cost ↩
libertarian-conservative ↩
privileged minority ↩
privileged minority ↩
technological progress ↩
internalization of benefits ↩
externalization of costs ↩
in-egalitarian ↩
lobbying ↩
possibility ↩
market economy ↩
externalizing the costs of production ↩
Globalization ↩
supply chain ↩
blivetronic ↩
multi-national corporation ↩
profit margin ↩
biosphere ↩
implode ↩
food chain ↩
market economy ↩
self-terminating ↩
bug ↩
feature ↩
hyper-complex ↩
option ↩
requirement ↩