تخیلِ مبهوتِ سرعت

در منتخب سردبیر/نوشته شده در دههٔ ۱۹۷۰ توسط
این مطلب ترجمه‌ی یکی از فصل‌های کتابِ «انرژی و عدالت»[۱]Illich, I., 2000. Energy and Equity. Marion Boyars Publishers Ltd, London. نوشته‌ی ایوان ایلیچ، فیلسوف و منتقدِ اجتماعیِ اتریشی-آمریکایی است. تزِ اصلیِ او در این کتاب چنین است: صرفِ نظر از این‌که یک جامعه چقدر پیشرفته باشد، مصرفِ بیش از حد انرژی در آن منجر به از بین رفتن سلامتیِ اجتماعی می‌شود. به بیانِ ساده، همان‌طور که مصرفِ بیش از حد غذا بدنِ انسان را بیمار می‌کند، یک جامعه نیز باید میزانِ مصرفِ انرژیِ خود را کنترل کند. ایلیچ برایِ تبیینِ ایده‌اش به سراغ‌ِ صنعتِ حمل و نقل می‌رود.

مترجم: روزبه فیض

اگر میزانِ مصرفِ انرژی از آستانه‌ی معینی افزایش یابد، صنعتِ حمل و نقل[۲]transportation industry چیدمانِ عرصه‌ی اجتماعی را دیکته خواهد کرد. اتوبان‌ها گسترش می‌یابند و محله‌ها را از هم می‌شکافند و مزرعه‌ها را به نقاطی دوردست، جایی که پاهایِ دهقان به آن‌ها نمی‌برسد می‌برند. آمبولانس‌ها درمانگاه‌ها را دور می‌کنند؛ دورتر از فاصله‌ی چند مایلی که کودکِ بیمار را می‌توان با خود حمل کرد. پزشک، دیگر به خانه‌ی بیمار مراجعه نمی‌کند؛ چرا که خودروها بیمارستان را به مکانی مناسب برای بیمار بودن تبدیل کرده‌اند. روزی که واگن‌های قطارِ باری به روستایی واقع در کوهستان‌های آند رسیدند، بخشی از بازارِ محلی ناپدید شد. بعدها، وقتی که دبیرستان و اتوبان نیز واردِ میدانِ شهر شدند، جوانانِ بیشتری به شهرها مهاجرت کردند. سرانجام روزی فرا رسید که دیگر حتی یک خانواده باقی نمانده بود که چشم‌انتظارِ دیدارِ عزیزی که صدها مایل دورتر و در شهری واقع در سواحلِ فرودست زندگی می‌کند نباشد.

در حمل و نقل، سرعت‌‌های مشابه تاثیرهای منحرف‌کننده‌ی یکسانی بر ادراکِ ما از مکان، زمان و تواناییِ فردی‌مان می‌گذارند. این تاثیرها در کشورهای ثروتمند یا فقیر مشابه‌اند؛ هر چقدر هم که در ظاهر متفاوت به نظر برسند. در همه جا، صنعتِ حمل و نقل نوعِ جدیدی از انسان را قالب‌گیری می‌کند تا بتواند او را در جغرافیا و زمان‌بندیِ جدیدی که می‌سازد جای دهد. فرقِ اساسیِ بین گواتمالا و کانزاس در این است که در آمریکایِ مرکزی هنوز بخشی از مردم از تماس با وسایطِ نقلیه معافند و بنابراین در اثرِ وابستگی به آن‌ها تنزل‌ نیافته‌اند.

مسافرِ دائمی[۳]habitual passenger، محصولِ صنعتِ حمل و نقل است. پیش از این، او ساکنِ جهانی بود که مردم با تکیه بر نیرویِ خودشان به این سو و آن سو می‌رفتند. او اکنون از این جهان رانده شده و حسِ ایستادن در مرکزِ جهانِ خویش را از دست داده است. مسافرِ دائمی نسبت به وقت‌تنگیِ[۴]time scarcity افسارگسیخته‌ی پیرامونش هوشیار است. این وقت‌تنگی نتیجه‌ی توسلِ روزمره‌ی او به ماشین‌ها، قطارها، اتوبوس‌ها، متروها و آسان‌سورهاست و او را وادار می‌کند که هر روز بیش از ۲۰ مایل طی کند در حالی که بارها مسیرِ حرکتِ خود را در شعاعی کمتر از ۵ مایل قطع می‌کند. او را از رویِ پاهایش بلند کرده‌اند. اهمیتی ندارد که با مترو حرکت کند یا با هواپیمایِ جت؛ در هر حال او حس می‌کند که کُندتر و فقیرتر از بقیه است. او از معدود افرادی که مزیتِ استفاده از میان‌برها را دارند و می‌توانند از چنگالِ ترافیک بگریزند متنفر است. اگر زمان‌بندیِ قطارهای حومه‌[۵]commuter train تحتِ فشارش گذاشته به ماشینِ شخصی فکر می‌کند. اگر ساعت‌های شلوغِ شهر[۶]rush hour خسته‌اش کرده‌اند، به سرمایه‌دارِ سرعت[۷]speed capitalist که خلافِ جهتِ ترافیک می‌راند، غبطه می‌خورد. اگر هزینه‌هایِ ماشینش را باید از جیبِ خود بدهد، خیلی خوب می‌داند که فرماندهانِ ناوگان‌هایِ شرکتی، قبضِ سوختِ خود را به حسابِ شرکت می‌نویسند و به نامِ هزینه‌های شغلی ماشین کرایه می‌کنند. مسافرِ دائمی در سَمتِ اشتباهِ نابرابریِ فزاینده، وقت‌تنگی و ناتوانیِ فردی[۸]personal impotence گیر افتاده و هیچ‌راهی برایِ خروج از دام نمی‌بیند جز این‌که چیزی مشابه را بیش از پیش مطالبه کند: عبور و مرورِ بیشتر از طریقِ حمل و نقل.[آ]توجه داشته باشید که ایوان ایلیچ واژه‌های عبور و مرور traffic، حمل و نقل transport و تردد transit را به معنایی خاص استفاده می‌کند. عبور و مرور معنایی کلی دارد، حمل و نقل به عبور و مرور به کمکِ وسایطِ نقلیه گفته می‌شود و تردد به معنای استفاده از نیروی ماهیچه‌ها برای جا به جا شدن است. او به انتظارِ تغییراتِ فنی در طراحیِ خودروها، جاده‌ها و زمان‌بندی‌ها می‌نشیند؛ یا در توقعِ رخ دادنِ انقلابی است که حمل و نقلِ سریع[۹]mass rapid transport و تحتِ مالکیتِ عمومی را به ارمغان بیاورد. او در هیچ‌کدام از این حالت‌ها هزینه‌ی این تمایلش به آینده‌ای بهتر را محاسبه نمی‌کند و فراموش می‌کند که در نهایت این خودِ اوست که قبض‌ها را پرداخت خواهد کرد، عوارض[۱۰]fare یا مالیات[۱۱]tax، فرقی نمی‌کند. او هزینه‌هایِ پنهانِ جای‌گزین کردنِ «ماشین‌های شخصی» با «سیستمِ حمل و نقلِ عمومیِ» هم‌سرعت با آن ماشین‌ها را نادیده می‌گیرد.

مسافرِ دائمی از درکِ نابخردیِ ترددی که بیش از اندازه‌ به حمل و نقل وابسته شده باشد عاجز است. خصوصیتی که به او به ارث رسیده، یعنی ادارکش از مکان و زمان و آهنگِ شخصی، به شیوه‌ی صنعت تحریف شده است. او تواناییِ تجسم کردنِ خودش را خارج از نقشِ مسافر از دست داده است. او که به حمل شدن معتاد شده، کنترلِ خود را بر نیروهایِ فیزیکی، اجتماعی و روانی‌ِ حاضر در پاهایِ انسان از دست داده است. مسافر قلمرو‌اش[۱۲]territory را در چشم‌اندازهای دور از دسترسی که از میان‌شان با سرعت عبور می‌کند جستجو می‌کند. او ناتوان شده است؛ عاجز از تثبیتِ خطه‌اش، نشاندنِ مهرِ خود بر آن و مدعیِ فرمان‌روایی‌اش بودن. او اعتماد به نفس‌اش را نسبت به توانایی‌‌اش در به حضور پذیرفتنِ دیگران و شریک کردنِ آگاهانه‌ی مکان با آن‌ها از دست داده است. او دیگر نمی‌تواند تنها با تکیه بر خودش با دوردست مواجه شود. او چنان‌چه به حالِ خود رها شود، احساسِ بی‌جنبشی[۱۳]immobile می‌کند.

برایِ رسیدن به آرامشِ خاطر در دنیایِ بیگانه‌ای که هم رابطه‌ها و هم تنهایی‌هایش محصولِ ترابُرد[۱۴]conveyance هستند، مسافرِ دائمی باید به مجموعه‌ی جدیدی از باورها و انتظارات رو بیاورد. برایِ او «دورِ هم جمع شدن»[۱۵]to gather به معنایِ گردِ هم آمدن توسطِ وسائطِ نقلیه‌ی موتوری است. او به این نتیجه رسیده که افزایشِ ظرفیتِ سیستمِ حمل و نقل، یا در صورتِ غیابِ آن دسترسی به صفحه‌ی تلویزیون، باعثِ رشدِ قدرتِ سیاسی می‌شود. از نظرِ او آزادیِ تحرک[۱۶]freedom of movement با حقِ دسترسی به رانِش[۱۷]claim on propulsion مشابه است. او معتقد است که سطحِ فرایندِ دموکراتیک در یک جامعه همبسته با قدرتِ سیستم‌های حمل و نقل و ارتباطاتِ آن است. او ایمانش را به قدرتِ سیاسیِ پاها و زبان از دست داده است. در نتیجه، او طالبِ آزادیِ[۱۸] بیشتر به مثابهِ یک شهروند[۱۹]citizen‌ نیست، بلکه خواستارِ ارائه‌ی خدماتِ بهتر به مثابهِ یک مشتری[۲۰]client است. او بر آزادی‌ِ خود در جا‌به‌جا شدن و سخن گفتن با مردم تأکید نمی‌کند، بلکه خواستارِ آن است که حمل شود و توسطِ رسانه‌ها مطلع گردد. او خواستار یک کالایِ بهتر است، نه رهایی از اسارتِ آن. بسیار حیاتی است که چشم‌های او به رویِ این نکته باز شود که شتاب‌‌گرفتن[۲۱]acceleration کاری خودشکننده[۲۲]self-defeating است، و قطعاً به زوالِ بیشترِ عدالت[۲۳]equity، فراغت[۲۴]leisure و خودمختاری[۲۵]autonomy می‌انجامد.

هدف ما در مجلهٔ یوتوپیا افزایش دانایی عمومی دربارهٔ مشکلات اجتماعی و زیست‌محیطی است. مطالب مجله با عشق انتخاب، ترجمه و منتشر می‌شوند. بهترین و تنها دلگرمی برای ما این است: مطالب ما را بخوانید، درباره‌شان فکر کنید، با ما حرف بزنید! توجه داشته باشید که انتشار مطالب در یوتوپیا به معنای تأییدِ بی‌قید‌ و شرطِ محتوای آن‌ها و یا حمایت از سوابق اجتماعی-سیاسی-فکری به‌وجودآورندگان‌شان نیست.


  1. Illich, I., 2000. Energy and Equity. Marion Boyars Publishers Ltd, London. 

  2. transportation industry 

  3. habitual passenger 

  4. time scarcity 

  5. commuter train 

  6. rush hour 

  7. speed capitalist 

  8. personal impotence 

  9. mass rapid transport 

  10. fare 

  11. tax 

  12. territory 

  13. immobile 

  14. conveyance 

  15. to gather 

  16. freedom of movement 

  17. claim on propulsion 

  18.  

  19. citizen 

  20. client 

  21. acceleration 

  22. self-defeating 

  23. equity 

  24. leisure 

  25. autonomy 


  1. آ) توجه داشته باشید که ایوان ایلیچ واژه‌های عبور و مرور traffic، حمل و نقل transport و تردد transit را به معنایی خاص استفاده می‌کند. عبور و مرور معنایی کلی دارد، حمل و نقل به عبور و مرور به کمکِ وسایطِ نقلیه گفته می‌شود و تردد به معنای استفاده از نیروی ماهیچه‌ها برای جا به جا شدن است. 

برو بالا