مرگِ فرهنگ
جان گریر که از برجستهترین متفکران حوزهی اوجِ نفتی (peak oil) و عوارضِ متکثر و بلندمدت آن بر جامعههایِ معاصر است در این نوشته به تأثیرِ اوج نفتی بر تصویر انسان مدرن از هویت جمعی خود میپردازد.
جان گریر که از برجستهترین متفکران حوزهی اوجِ نفتی (peak oil) و عوارضِ متکثر و بلندمدت آن بر جامعههایِ معاصر است در این نوشته به تأثیرِ اوج نفتی بر تصویر انسان مدرن از هویت جمعی خود میپردازد.
این مطلب ترجمهی یکی از فصلهای کتابِ «انرژی و عدالت» نوشتهی ایوان ایلیچ، فیلسوف و منتقدِ اجتماعیِ اتریشی-آمریکایی است که نسخهی اولِ آن در ۱۹۷۳ منتشر شد. تزِ اصلیِ او در این کتاب چنین است: صرفِ نظر از اینکه یک جامعه چقدر پیشرفته باشد، مصرفِ بیش از حد انرژی در آن منجر به از بین رفتن سلامتیِ اجتماعی میشود. به بیانِ ساده، همانطور که مصرفِ بیش از حد غذا بدنِ انسان را بیمار میکند، یک جامعه نیز باید میزانِ مصرفِ انرژیِ خود را کنترل کند. ایلیچ برایِ تبیینِ ایدهاش به سراغِ صنعتِ حمل و نقل میرود و در این فصل از کتاب دو نوع نظامِ آمد و شد را با یکدیگر مقایسه میکند: نظامِ دوچرخه-محور در مقابلِ نظامِ ماشینمحور.
انسانِ پیاده یا سوار بر دوچرخه از لحاظِ مصرفِ انرژی از تمامِ وسایلِ نقلیهی موتوری به مراتب کارآمدتر است. در این نمودار روشهایِ مختلفِ آمد و شد از لحاظِ کارآیی مصرفِ انرژی با یکدیگر مقایسه شدهاند. محورِ افقی مسافتی است که میتوان یک نفر را با مصرفِ انرژیِ معادلِ یک لیتر بنزین جا به جا نمود. محورِ عمودی روشهای مختلفِ حمل و نقل را نشان میدهد.
یک مردِ آمریکاییِ نمونه در هر سال بیش از ۱۶۰۰ ساعت وقت صرفِ ماشیناش میکند. او حین حرکت یا توقف در مسیرهایش در آن مینشیند. او آنرا پارک میکند و دنبالش میگردد. او کار میکند تا بتواند قسطهای ماهیانهی آنرا پرداخت کند. او کار میکند تا پولِ بنزین، عوارض، بیمه، مالیات و جریمهها را بپردازد. او چهار ساعت از شانزده ساعت بیداریِ روزانهاش را در جادهها یا در حالِگردآوری منابعِ لازم برای نگهداریِ ماشیناش سپری میکند؛ و تازه این آمار شاملِ زمانِ لازم برایِ انجامِ فعالیتهای دیگری که توسطِ «حمل و نقل» بر او تحمیل شدهاند نمیشود: زمانِ صرف شده در بیمارستانها، دادگاههای جرائمِ رانندگی و گاراژها؛ زمانی که صرفِ تماشایِ آگهیهای بازرگانیِ ماشینها یا شرکت در کلاسهای آموزشِ مصرفکنندهها میشود تا کیفیتِ خریدِ بعدی افزایش یابد. آمریکاییِ نمونه، ۱۶۰۰ ساعت در سال صرف میکند تا ۷۵۰۰ مایل را طی کند: کمتر از ۵ مایل در ساعت. مردمِ کشورهایی که از صنعتِ حمل و نقل محروم هستند نیز همینکار را میکنند، با پای پیاده هر کجا که بخواهند میروند و به جایِ ۲۸ درصد، فقط ۳ الی ۸ درصدِ بودجهی زمانیِ جامعهشان را به آمد و شد اختصاص میدهند. فصلِ تمایزِ آمد و شد در کشورهای ثروتمند و فقیر، طی کردنِ مسافتهای طولانیتری طیِ یک ساعت از عمرِ بخشِ بزرگتری از جامعه نیست، بلکه ساعتهای بیشتری از استفادهی اجباری از میزانِ بالایی از انرژی است که به شیوهای ناعادلانه توسطِ صنعتِ حمل و نقل توزیع میشود.
این مطلب ترجمهی یکی از فصلهای کتابِ «انرژی و عدالت» نوشتهی ایوان ایلیچ، فیلسوف و منتقدِ اجتماعیِ اتریشی-آمریکایی است. تزِ اصلیِ او در این کتاب چنین است: صرفِ نظر از اینکه یک جامعه چقدر پیشرفته باشد، مصرفِ بیش از حد انرژی در آن منجر به از بین رفتن سلامتیِ اجتماعی میشود. به بیانِ ساده، همانطور که مصرفِ بیش از حد غذا بدنِ انسان را بیمار میکند، یک جامعه نیز باید میزانِ مصرفِ انرژیِ خود را کنترل کند. ایلیچ برایِ تبیینِ ایدهاش به سراغِ صنعتِ حمل و نقل میرود.
با در نظر گرفتن همهٔ هزینههای فردی و اجتماعی و همینطور هزینههای غیرمستقیم، کدام روش حمل و نقل در شهر ارزانتر است: دوچرخه یا ماشین؟ تحقیق اخیر انجام شده در دانشگاه لوندِ سوئد سعی کرده پاسخ این سوال را دربارهٔ شهر کپنهاگ دانمارک بدهد. شهرداری این شهر میخواهد بداند که آیا سرمایهگذاری برای مسیرهای دوچرخه در این شهر تصمیم درستی است یا خیر. در این نوشتهٔ کوتاه خلاصهای از یافتههای منتشر شده در این تحقیق را میخوانید.