مدیریتی که به استقبال بی‌قراری‌ها می‌رود

در دیروز و اکنون: از نگاه دیگران/نوشته شده در سال ۲۰۱۸ توسط
این مطلب در روزنامۀ اعتماد (۱۵ بهمن ،‌۱۳۹۶) و همین‌طور کانالِ تلگرامِ نویسنده منتشر شده که عیناً (با اندکی ویرایش) در این‌جا بازنشر می‌شود.

🖋
نیست شطرنج تا تو فکر کنی
با توکل بریز مهره چو نرد[آ]از مولانا؛ شعرِ کامل را می‌توانید این‌جا بخوانید. و.

ایران شرایط ملتهبی دارد؛ گاه در شکل زلزله، برف، سیل و یا خشک‌سالی که همیشه هست، ولی غالباً مثل لرزه‌های خفیفی نامحسوس است، لذا به‌خطا تصور می‌کنیم اوضاع امن و امان است و فقط گاهی که این بی‌قراری‌ها آشکار می‌شود، برمی‌آشوییم و عزم مقابله می‌کنیم. بی‌قراری در این سرزمین منحصر به طبیعت هم نیست، مابه‌ازای لرزه‌خیزی را در حیاتِ فرهنگی و اجتماعی می‌توان سراغ گرفت؛ جالب آن‌که همان‌قدر که در برابر زلزله، یگانه چاره‌ را تصلب سازه‌ای می‌پنداریم، در دیگر انواعِ التهاب نیز آرام گرفتن را منوط به سرسختی می‌دانیم. غافل از آن‌که تصلب نه تنها به پایداری نمی‌انجامد، بلکه سبب می‌شود پیش از تصورمان از پا درآییم. اما چاره در درکِ سرشت زندگی بر روی فلات بی‌قرار ایران است؛ چیزی که سبب می‌شود مدام نظاره‌گر تغییر احوال و وقوع غیرمنتظره‌ها باشیم. مسلماً زندگی در چنین سرزمینی بسیار متفاوت است با زندگی در محیط‌های آرام و قابل پیش‌بینی چون جلگۀ هند، دلتای نیل و یا بخش وسیعی از اروپا؛ درست مثل تفاوتی که بازی تختۀ نرد با شطرنج دارد. گویند در رقابت میان ایران و هندوستان در دورۀ ساسانی، دانایان هندی بازی شطرنج را ابداع کردند و به ایران فرستادند تا ایرانیان رمز آن را بگشایند. بوذرجمهر وزیر مدبر انوشیروان نه تنها موفق شد، که در پاسخْ بازی تختۀ نرد را باز پس فرستاد. شطرنج صحنه‌ای روشن و قواعد مشخصی دارد و پیروزی در آن کاملاً منوط به هوش و درایت بازیکن است و بدیهی است که هر کسی کارکشته‌تر باشد موفق‌تر خواهد بود. اما در صحنۀ نرد، متغیری غیرقابل پیش‌بینی چون طاس نیز دخالت دارد که پای تقدیر را نیز به بازی می‌کشاند. با این‌حال نرّادان قهار می‌دانند که سرنوشت بازی بسته به طاس نیست، بلکه همچنان منوط به تدبیر است؛ ای‌بسا نرّادی که با وجود بخت بد، بنا به سنجشِ همۀ جوانب بازی موفق می‌شود نتیجه را از آن خود کند. به سخن دیگر پیروزی در نرد موکول به مدیریتی منعطف است که می‌تواند خود را با شرایطی که طاس برایش رقم می‌زند وفق دهد و از این جهت بازی نرد همچون زندگی در فلات ایران است. این مدیریت منعطف در همۀ عرصه‌ها، از زراعت بگیریم تا صناعت یا تجارت و خصوصاً در عرصه‌های کلان مدیریتی، یگانه راه بقای ما در این فلات ملتهب بوده است. تا بدانجا که به اتکای آن حتی به استقبال تنش‌ها می‌رفتیم؛ همچون نرادی که در نامرادی از آوردن طاس است که می‌تواند مهارت خود را به رخ بکشد.

از نظرگاه مدیریت منعطف هیچ چیز مطلق تهدید یا فرصت نیست و همه چیز ذووجه است. او قادرست مانعیت را از منبعیت تفکیک کند، تهدیدها را به فرصت تبدیل کند و از دل شکست‌ها پیروزی بسازد. به اتکای همین انعطاف، اهل سیستان توانسته بودند بادهای صدو بیست روزۀ پر ریگ را تبدیل به فرصتی کنند که آسیاهایشان را بچرخاند و حتی به قول کتاب تاریخ سیستان به کمکش از چاه آب کشند و باغ‌هایشان را آبیاری کنند. بدین‌سان اهل سیستان آسایش را نه در پرهیز از باد، که در پناه باد یافته بودند. در مرتبۀ اجتماعی و فرهنگی نیز مدیریت منعطف درک می‌کرد که فاصلۀ میان تنوع قومی و اعتقادی و … در ایران همچون گسل‌هایی است که اگر صرفا آن را مانع بدانیم، عاملی است که مدام یک‌پارچگی این سرزمین را تهدید می‌کند و به تکثر دامن می‌زند. درحالی‌که اگر بدانیم زیستن در این فلات ملتهب و نشان دادن واکنش‌های به‌جا و شایسته در موقعیت‌های مختلف، موکول به تنوع و اندام‌وارگی این پیکر بوده، آن‌گاه متوجه می‌شویم که این شکاف‌ها و تفاوت‌ها همچون «مفاصلی» است که اندام‌های متنوع سرزمین را متصل نگه می‌دارد و باعث انعطاف و چابکی آن می‌شود. این مفاصل البته نقاط حساسی است و در صورت سوء مدیریت، فروپاشی دقیقاً از همین نقاط خواهد بود. لیکن پایداری مستلزم نفی تفاوت‌ها نیست؛ مسئله این است که بدانیم این مدیریت ما است که می‌تواند مفاصل را تبدیل به نقاط «فصل» کند و یا نقاط «وصل». اگر ملتفتِ تنوع و اندام‌وارگی این سرزمین نباشیم، تصورمان از عملکرد اندام‌ها و مفاصل صحنۀ آشوب‌ناکی است که در آن هر کس ساز خود را می‌زند و برای حفظ یک‌پارچگی راهی نداریم جز تصلب و سرکوب تنوع. برای مدیریتِ متصلب هر حرکتی حتی اگر نشانۀ سلامتی و چابکی باشد، تهدیدآمیز است. آرزوی او این است که تختۀ نرد را همچون شطرنج مدیریت کند و موفق نیز شود. غافل از آن‌که انتظام بازی به ارادۀ ما نیست و اگر ما بازی‌کنِ خوبی نباشیم، صحنه را مغشوش و متنازع درک خواهیم کرد و در هر صورت بازنده خواهیم بود. شرط بردْ رجوع به واسطۀ گمشدۀ میان اجزایی است که نسبت اندام‌واره دارند و این‌که در چنین ارگانیزمی پایداری موکول به الفتِ میان اندام‌هاست. در صورتی که رفتار ما مقوم این الفت باشد و قادر باشد «فصل» را به «وصل» تبدیل کند، حتی می‌شود به استقبال بی‌قراری‌های طبیعی و اجتماعی رفت. در حالی که اگر خود به تفرق دامن زنیم برای از هم‌گسیختگی نیازی به بی‌قراری هم نیست.

  • عکسِ انتخابی نمایی از آسیاب‌هایِ بادیِ نشتیفان، در نزدیکیِ خواف را نشان می‌دهد (از نشنال جئوگرافی). «این آسیاب‌ها از بزرگترین مجموعه‌های خشت، گل و چوب بازمانده از دوره صفویه و بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین مجموعه آسبادهای (آسیای بادی عمودمحور) جهان هستند. چرخش این آسبادها تنها به وزش بادهای قوی، مداوم و ۱۲۰ روزه سیستان برمی‌گردد.»

هدف ما در مجلهٔ یوتوپیا افزایش دانایی عمومی دربارهٔ مشکلات اجتماعی و زیست‌محیطی است. مطالب مجله با عشق انتخاب، ترجمه و منتشر می‌شوند. بهترین و تنها دلگرمی برای ما این است: مطالب ما را بخوانید، درباره‌شان فکر کنید، با ما حرف بزنید! توجه داشته باشید که انتشار مطالب در یوتوپیا به معنای تأییدِ بی‌قید‌ و شرطِ محتوای آن‌ها و یا حمایت از سوابق اجتماعی-سیاسی-فکری به‌وجودآورندگان‌شان نیست.


  1. آ) از مولانا؛ شعرِ کامل را می‌توانید این‌جا بخوانید. و. 

برو بالا