گیاهان موجوداتی هوشمند (intelligent) هستند. این خلاصهی کتابی به نامِ «سبزِ بینظیر»[۱]Brilliant Green: The Surprising History and Science of Plant Intelligence است که اخیراً توسط استفانو مانکوسو و الساندرا ویولا منتشر شده است. آنها در این کتاب نه تنها دلایل متقاعدکننده و جذابی برای آگاهی و هوشیاری گیاهان ارائه میدهند، بلکه از حقوقِ گیاهان (plant rights) سخن میگویند. این نوشته خلاصهای از بخشهایی از این کتاب است. در ضمن میتوانید به صورت صوتی، به گفتگویی که در رابطه با این مطلب انجام شده است گوش دهید.
فلسفه و علمِ غربی برای قرنها حیوانات را به مثابهِ ماشینهای خودکار و عاری از قوای فکر در نظر میگرفت که بردگانِ غریزهشان هستند. اما تحقیقاتی که در دهههای اخیر انجام شده این تصویر را در هم شکسته است. اکنون میدانیم که شامپانزهها، دلفینها و فیلها موجوداتی دارای اندیشه، احساس و شخصیت هستند. اختاپوسها از ابزار استفاده میکنند، نهنگها آواز میخوانند، زنبورها قادر به شمارش هستند، کلاغها توانایی استدلالهای پیچیده از خود نشان میدهند، برخی گونههای درشت زنبور قادر به تشخیصِ چهرهی انسان هستند و ماهیها بین انواعِ موسیقی فرق قائل میشوند. در همهی این مثالها یک نکتهی مشترک وجود دارد: آنها حیوان و دارای مغز هستند. اما گیاهان فاقدِ مغز هستند. بدونِ مغز، چطور خواهند توانست مسأله حل کنند، هوشمندانه رفتار کنند یا پاسخهای هوشمندانه به محرکها بدهند؟
هوش توانایی حلِ مسأله است و توانایی گیاهان در حلِ مسأله خیره کننده است.
گیاهان با مشکلاتِ متعددی مواجه هستند که اغلبِ آنها مشابهِ مشکلاتی است که حیوانات با آنها دست به گریبانند، اما رویکردِ گیاهان در مقابله با آنها از اساس فرق میکند. گیاهان باید انرژی بیابند، تولیدِ مثل کنند و مهاجمان را دفع کنند. برای انجامِ این کارها هوشِ حساس و آگاهانهای در گیاهان به وجود آمده است. هوش توانایی حلِ مسأله است و توانایی گیاهان در حلِ مسأله خیره کننده است.
برای حلِ مسألهی دسترسی به انرژی، اغلبِ گیاهان به سویِ خورشید میچرخند. گیاهان قادرند در سایه رشد کنند و مناطقِ پر نورتر را تشخیص میدهند و بعضاً برگهایشان را طیِ روز میچرخانند تا بیشترین بهره را از نور ببرند. بعضی گیاهان روشِ دیگری را به کار گرفتهاند و از طریقِ شکارِ حیوانات (از حشره گرفته تا موش و حتی پرنده) بخشی از انرژی موردِ نیازشان را تأمین میکنند. دستِ کم ۶۰۰ گونهی گیاهی حیوانخوار وجود دارد. این گیاهان روشهای پیچیدهای برای فریب و جذبِ طعمه دارند و واکنشِ بسیار سریعی برای شکار، نگهداشت و بلعیدنِ طعمه از خود نشان میدهند.
گیاهان برای تولیدِ مثل از حیوانات استفاده میکنند. اغلبِ گیاهان ترفندهای پیچیدهای برای جذب گردهافشانها به سوی خود دارند که شامل ارائهی بستههای غذایی و تبلیغات با انواعِ رنگ میشود؛ برخی مستقیماً از راهِ فریب وارد میشوند و برخی دیگر از طریقِ ارائهی پاداش. تحقیقاتِ جدید نشان میدهد که برخی گیاهان قادرند فرقِ بین گردهافشانهای مختلف را تشخیص دهند و گردههایشان را فقط به آنهایی که از همه بهتر عمل میکنند بدهند.
گیاهان مختلف میتوانند تعدادِ بسیار زیادی مادهی شیمیایی سمّی تولید کنند و از آنها برای دفعِ مهاجمان استفاده میکنند. بسیاری از گیاهان در رویارویی با حشراتِ مهاجم مختلف، مادههای شیمیایی مختلفی منتشر میکنند. اما آنها صرفاً به انتشارِ کورکورانهی این مواد اقدام نمیکنند، بلکه معمولاً موادِ ارزشمندِ شیمیایی را فقط در برگی که موردِ حمله واقع شده است رها میکنند. گیاهان نه تنها حیلتبازند بلکه صرفهجو نیز هستند.
هر تصمیمی که توسطِ گیاه گرفته میشود مبتنی بر نوعی محاسبه است: «کمترین مقدارِ منابعی که برای حلِ این مشکل لازم است چقدر است؟» گیاه صرفاً به تهدیدها و فرصتها واکنش نشان نمیدهد، بلکه باید تصمیم بگیرد که به چه اندازه واکنش نشان دهد.
قسمتِ تحتانی گیاه احتمالاً پیچیدهترین بخشِ آن است. ریشه به طورِ تصادفی حرکت نمیکند، بلکه بهترین موقعیت برای جذبِ آب، پرهیز از رقابت و انباشتِ موادِ شیمیاییِ لازم را جستجو میکند. در برخی موارد، ریشه قبل از اینکه به مانع برخورد کند مسیرِ خود را تغییر میدهد. این موضوع نشان میدهد که گیاه به کمک حواسِ متعدد خود دارای نوعی قابلیتِ بینایی است.
انسانها دارای پنج حسِ اصلی هستند. دانشمندان متوجه شدهاند که گیاهان دستِ کم ۲۰ حسِ مختلف دارند که برای رصدِ شرایطِ محیطیِ آنها به کار گرفته میشوند. برخی از حسهای آنها شبیهِ حواسِ ماست، اما گیاهان حسهای دیگری نیز دارند. مثلاً آنها میتوانند میزانِ رطوبتِ محیط را اندازه بگیرند، جاذبه را شناسایی و میدانهای الکترومغناطیسی را حس کنند.
گیاهان ارتباط گیرندگانی پیچیده هستند. آنها به شیوههای متعددی ارتباط برقرار میکنند. یکی از روشهای بیشتر شناختهشدهی ارتباطگیری گیاهان از طریقِ موادِ شیمیایی فرار (volatile) است (چرا برخی گیاهان خوشبو هستند و برخی بدبو؟). اما گیاهان میتوانند از طریقِ ارسالِ سیگنالهای الکتریکی و حتی از طریقِ لرزش با هم ارتباط برقرار کنند. گیاهان اطلاعاتِ زیادی را با گیاهانِ مجاور و موجوداتِ دیگر نظیرِ حشرات و جانوران به اشتراک میگذارند. بوی خوبِ گلِ سرخ یا بویِ گوشتِ گندیده که توسطِ برخی گلها تولید میشود در واقعِ پیامی برای گردهافشانهاست.
بسیاری از گیاهان، همنوعانشان را نسبت به خطری که نزدیک میشود آگاه میکنند. اگر حشرهای به یک گیاه حمله کند،گیاه پیامی شیمیایی ارسال میکند که معنایِ آن چنین است: «هی! منو دارن میخورن. خودتو برای دفاع آماده کن!». علاوه بر این، محققان کشف کردهاند که گیاهان فرزندانِ خود را تشخیص میدهند و نسبت به آنها واکنشِ متفاوتی نشان میدهند.
دستاوردهای علمی در دهههای گذشته نشان داده است که گیاهان قادر به حس ورزیدن، تنیدنِ شبکهای پیچیده از روابطِ اجتماعی و برقرار کردنِ ارتباط با یکدیگر و با جانوران هستند. گیاهان رفتارهایی از خود نشان میدهند که بیشباهت به خوابیدن و بازی کردن نیست.
گیاهان به جای داشتنِ یک مغز واحد و نیرومند (مانند حیوانات) از میلیونها ساختارِ محاسبهگرِ کوچک که در شبکهای پیچیده قرار دارند بهره میبرند. این شبکه با اینترنت قابل مقایسه است. مزیت این انتخابِ فرگشتی در این است که یک گیاه حتی در صورتِ از دست دادن بیش از ۹۰٪ زیستتودهاش میتواند زنده بماند.
مهمترین انگیزهی فرگشتیِ گیاه این بوده که بتواند حذفِ بخشِ بزرگی از بدنِ خود را تاب بیاورد. بنابراین، گیاهان از تعدادِ زیادی جزء ساده تشکیل شدهاند که مانند بندهای (node) یک شبکه عمل میکنند. گیاه هیچ عضوِ مرکزی یا منحصر به فردی ندارد، در نتیجه راحتتر میتواند تخریب بخشی از پیکر خود را در اثرِ حملهی مهاجمان تاب آورد. اینترنت نیز با همین نوع استدلال به وجود آمد و به ناچار به راهِ حلِ مشابهی دست یازید. داشتنِ یک مغز یا قلب یا ریهی واحد، کشتنِ گیاه را ساده میکرد؛ به همین دلیل است که گیاهان مغز ندارند. نه به این دلیل که فاقدِ هوشند، بلکه به این دلیلِ فرگشتی که مغز یا قلبِ واحد آنها را آسیبپذیر میکرد. بنابراین شاید بهتر باشد که یک گیاه را به مثابهِ یک «کُلُنی» (colony) در نظر بگیریم تا یک «فرد» (individual). همانطور که مرگِ یک مورچه به معنای پایانِ کُلُنی مورچهها نیست، نابودی یک برگ یا یک ریشه به معنای پایانِ حیاتِ یک گیاه نیست.
اما چرا هوشیاری گیاهان برای مدتی طولانی نادیده گرفته شده است؟
مهمترین دلیل آن تفاوتِ عمیقی است که بین هوشِ گیاهان و هوشِ ما وجود دارد. برایِ ما «غیرممکن» است که بتوانیم خود را در موقعیتِ گیاه قرار دهیم. ما خیلی متفاوت هستیم؛ میوهی دو مسیرِ فرگشتیِ متفاوت. گیاهان برای ما بیگانهاند، اگر چه هر دو نیازهای مشابهی داریم و در یک سیاره تکوین یافتهایم.
بازهی زمانی حیاتِ اغلبِ گیاهان با حیوانات متفاوت است. آنها آنقدر آهسته حرکت و رفتار میکنند که اغلب از تشخیصِ آن ناتوان هستیم. تفاوتهای گستردهی ما و گیاهان باعث میشود که گیاهان برای ما در مقایسه با ببرها یا فیلها جذابیتِ کمتری داشته باشند. عشقورزی به گیاه فقط در افرادِ بالغ دیده میشود. تقریباً غیرممکن است که یک کودک به گیاه علاقهمند شود، اگر چه آنها حیوانات را دوست دارند. گیاهان از نظرِ کودکان جالب یا بامزه نیستند. اغلبِ افراد تا وقتی به سنین بزرگسالی نرسیدهاند علاقهای به گیاهان از خود نشان نمیدهند. به همین دلیل، در مقایسه با حیوانات، تعدادِ اندکی از محققان سراغِ مطالعهی رفتار یا هوش گیاهان میروند. با این حال بیتفاوتیِ و بیعلاقهگی نسبت به رفتار و هوشِ گیاهان ممکن است هستیِ ما را به خطر بیاندازد، چرا که ادامهی حیاتِ ما «کاملاً» به گیاهان وابسته است.
هدف ما در مجلهٔ یوتوپیا افزایش دانایی عمومی دربارهٔ مشکلات اجتماعی و زیستمحیطی است. مطالب مجله با عشق انتخاب، ترجمه و منتشر میشوند. بهترین و تنها دلگرمی برای ما این است: مطالب ما را بخوانید، دربارهشان فکر کنید، با ما حرف بزنید! توجه داشته باشید که انتشار مطالب در یوتوپیا به معنای تأییدِ بیقید و شرطِ محتوای آنها و یا حمایت از سوابق اجتماعی-سیاسی-فکری بهوجودآورندگانشان نیست.
برخی از ترجمه و ویرایش متنهای منتشر شده در یوتوپیا توسط گروه ترجمه انجام میگیرد.
Brilliant Green: The Surprising History and Science of Plant Intelligence ↩