خوزستان یک مشکل دارد، نه هزار مشکل!

در دیروز و اکنون: از نگاه دیگران/نوشته شده در سال ۲۰۱۷ توسط
این مطلب در روزنامهٔ اعتماد منتشر شده است و مجلهٔ یوتوپیا صرفاً آن‌را جهت بازنشر انتخاب نموده و در تهیه، تألیف، ویرایش و انتشار آن نقشی نداشته است.

«و عبّادان (شهر آبادان) بر کنار دریا نهاده است چون جزیره‌ای که شط آنجا دو شاخ شده، چنانکه از هیچ جانب به عبّادان نتوان شد الا به آب گذر کنند. و جانب جنوبی عبّادان خود دریای محیط است که چون مدّ باشد تا دیوار عبّادان را بگیرد… دیگر روز صبحگاه کشتی در دریا راندند و بر جانب شمال روانه شدیم و تا ده فرسنگ بشدند هنوز آب دریا می‌خوردند و خوش بود، و آن آب شط بود که چون زبانه‌ای در میان دریا در می‌رفت….»

۹۶۵ سال پیش، ناصرخسرو به کشتی‌ای نشسته بود که بر مدِ خلیج فارس سوار و از آبادان تا ماهشهر امروزی را طی می‌کرد. آب شیرین رودخانه‌های خوزستان از جمله کارون که در مصّب خلیج فارس تخلیه می‌شود، چنان وافر بوده که تا ۷۰ کیلومتر آنسوتر همچنان می‌شد آب دریا را نوشید! خوزستان در زمره معدود نواحی ایران است که بسیاری مواهب را یکجا دارد: دشت حاصلخیز، تکیه بر کوهستان برفگیر، رودهای پرآب شیرین و آفتاب حیات‌بخش. بی‌علت نیست که خوزستان محمل آثاری چندهزارساله چون زیگورات چغازنبیل و یکی از کهن‌ترین شهرهای جهان یعنی شوش و چندین هزار محوطه تاریخی کهن است. ضمن آنکه شهرهای معتبر و پرسابقه‌ای چون شوشتر و دزفول را در بخش کوهپایه‌ای جا داده است.

اما به تاریخ که نظر می‌کنیم، احوالات خوزستان را متلون می‌یابیم؛ برخی اوقات در اوج آبادانی و اوقاتی دیگر در حال دست و پنجه نرم کردن با مصایب. یکی از ادوار ناخوش‌احوالی را دهه‌های پایانی حکومت ساسانی می‌دانند که افراط در بارگذاری روی اراضی زراعی، موجب شور شدن خاک و قحطی و فقر شد. گویا به همین دلیل دولت ساسانی آسان‌تر از آنچه به نظر می‌رسید، سقوط کرد و دهقانان منطقه تسلیم مسلمین شدند. در واقع حال خوب خوزستان همواره منوط به رفتار خردمندانه با آن است، زیرا به اسبی شاهوار و چموش می‌ماند که فقط به «فرهیختگی» سواری می‌دهد؛ یعنی آنان‌که با انس و الفت، خوزستان را می‌فهمند و پرستارانه تلاش می‌کنند گوهرش را تشخیص داده و از پرده بیرون آورند. شکنندگی و لطافت طبع خوزستان از باقی نواحی ایران بیشتر است تا جایی که می‌توان آنجا را «نبض ایران» دانست؛ اگر آهنگ حیات خوزستان ناموزون باشد، باید نگران بود که باقی ایران نیز از انتظام خارج ‌شود.

 چند دهه‌ای است که احوال خوزستان رو به وخامت گذاشته؛ کارون که روزگاری آب دریا را شیرین می‌کرد، امروز به زهکش دفع فاضلاب شبیه است. شوره‌زار جای نخلستان و باغ را گرفته است. یک ششم آب شیرین کل کشور در خوزستان جاری است اما بیش از باقی ایران از کم‌آبی رنج می‌برد. در چند سال اخیر هم ریزگردها امان مردم را بریده است. معمولا وقتی مشکلات ابعادی بزرگ‌تر، پیچیده‌تر، لاینحل‌تر و غیرقابل تحمل‌تر پیدا می‌کند، در محافل مختلف، به صورت رسمی و غیررسمی، عباراتی همچون «ضرورت عزم ملی» یا «نیاز به همکاری همه دستگاه‌ها» برای رفع مشکلات را بیشتر می‌شنویم. این عبارات می‌تواند معنایش این باشد که همگان به خوبی فهمیده‌اند که علل این مشکلات، کلی و فراگیر و همه‌جانبه است و لذا راه‌حل نیز باید کلی و فراگیر و همه‌جانبه باشد. اما در واقعیت منظور از بیان این جملات، این است که کاری نمی‌شود کرد!؛ چراکه توقع اینکه همه ملت عزم دور شدن از وضعیتی و نزدیک شدن به وضعیتی دیگر را بکنند، توقعی بیجاست، ضمن اینکه نمی‌توان انتظار داشت مدیریت کشور یکپارچه و هماهنگ دست از بخشی‌نگری بردارد و هر کدام نقش و سهمی در ارکستری واحد داشته باشد. لذا بیان این عبارات همه را متقاعد می‌کند که هزاران مشکل وجود دارد و حل‌وفصل هزاران مشکل دست‌کم هزاران اقدام می‌طلبد و نشدنی است.

البته در تماشای درخت وقتی چشم به سرشاخه‌ها داریم، آن را پرپیچ و درهم‌رفته می‌یابیم، لیکن اگر بصیرت نظر کردن به اصل و تنه درخت را داشته باشیم می‌فهمیم ما با یک موضوع سروکار داریم و نه هزار موضوع. مثل وقتی که قرار است به اصفهان سفر کنیم؛ تنها قرار است یک کار انجام دهیم و همه کارهای دیگر مثل برخاستن، لباس پوشیدن، چمدان بستن، به ترمینال رفتن، بر پله‌های اتوبوس قدم گذاشتن و… همگی ذیل آن تصمیم اصلی بامعنی است. طبیعتا اگر آن یک تصمیم را فراموش کنیم، هرقدر هم که بقیه مراحل را انجام دهیم، بعید نیست سوار اتوبوس همدان شویم و در خلاف جهت اصفهان حرکت کنیم و از خواسته‌مان دور و دورتر شویم.

آن یک تصمیم درست درباره خوزستان که امروز در میان انبوهی از مجادلات گم شده، تصمیم به انس و الفت با این اسب شاهوار و فهم پرستارانه آن است؛ پنداری خوزستان اخیرا مسکون یا جلگه‌ای رسوبی شده، انگار مد خلیج فارس مساله‌ای جدید است یا تا پیش از این آب دریا شور نبوده! در واقع چیزی‌که بی‌سابقه است رفتار ما با آنجاست که به تازه‌واردانی بی‌تجربه و غریبه شبیه است. مثلا تا به حال از خود نپرسیده‌ایم که چرا در عین اینکه کهن‌ترین شهرهای جهان در خوزستان است، ولی در بخش جلگه‌ای خوزستان شهر کهن وجود ندارد؛ مثلا شهر اهواز که بزرگ‌ترین شهر جلگه‌ای خوزستان است سابقه‌ای قاجاری دارد و اکثر شهرهای جلگه‌ای دیگر عمری کوتاه‌تر. در خوزستان هرقدر به کوهپایه‌های مرتفع‌تر نزدیک می‌شویم قدمت سکونت بیشتر می‌شود.

قدما به درستی فهمیده بودند که خاک خوزستان همچون پتویی نازک روی صخره‌ای غیرقابل‌نفوذ و وسیع است که به دلیل ضخامت کم، بسیار در معرض شوری قرار دارد و آنچه امکان زراعت را فراهم می‌کند، آبرفتِ سالیانه کارون و رسوب‌گذاری آن در دشت است. با ایجاد شهر در نواحی پست حاشیه رودخانه‌ها، سیل‌های خوزستان را که روزگاری پیام‌آور برکت بوده‌اند، بلای جان شهرها دانستیم و با این بهانه که مثلا اهواز در خطر سیل است، با احداث سد روی رودخانه‌ها، آنها را به کانال‌های تحت فرمان بدل کردیم و به این ترتیب مانع سفر خاک از بلندی‌های زاگرس به دشت خوزستان شدیم و کیفیت خاک خوزستان را تنزل داده‌ایم. برای همین امروز تنها زمانی امکان زراعت فراهم می‌شود که با ایجاد زهکش و با مصرف آب فراوان، نمک موجود در رسوبات قدیمی را شست‌وشو دهیم و پساب حاصل از این شست‌وشو را به رودخانه بریزیم که به این ترتیب آب رودخانه را به فاضلاب تبدیل کرده‌ایم. درغیراین‌صورت پساب شور را باید به دشت‌های هموار مزارع دیگر پمپاژ کنیم؛ طبیعتا در اثر تابش آفتاب آب تبخیر شده و اراضی بسیار وسیع‌تری نسبت به اراضی کشت‌شده تبدیل به نمکزار می‌شود. پیش از احداث سدهای متعدد، در منطقه آبادان و جزیره مینو، یعنی مصب اروندرود، در هر بار مد دریا، با بالا آمدن آب از آنجا که آب شور ثقل بیشتری دارد زیر آب شیرین رود قرار می‌گرفت و نخلدارها می‌دانستند که چطور از فرصت مد استفاده کنند و آب را به نخلستان هدایت کنند و پیش از پایان مد با بستن راه نهر آب، مانع خروج آن شوند و به این ترتیب آب رود را بر نخلستان‌های وسیع‌شان سوار و آنها را آبیاری کنند. امروز با کاهش میزان آب شیرین جاری در رودهای خوزستان با هربار مد دریا تا کیلومترها آب شور وارد رودخانه می‌شود و فقط آب شور است که وارد نخلستان‌ها شده و نخل‌ها را می‌سوزاند. چنین رویدادهایی و اتفاقات دیگری از این جنس، منشأ ریزگردهاست. دگرگونی شرایط طبیعی محیط خوزستان الگوی پراکندگی جمعیت و الگوی زیست ایشان را به‌شدت دگرگون کرده است.

پنداری تصمیماتی مثل احداث سد بر رودخانه‌های خوزستان با توجیه مهار سیل، زنجیره‌ای از معضلات را سبب شده است. اما در حقیقت این «یک تصمیم اشتباه» هم نیست بلکه «یک بینش اشتباه» است که مشکل‌ساز شده. بینشی که آن اسب شاهوار را فقط ابزار سواری ‌دادن می‌بیند؛ یعنی جریان رودخانه را کانال آب شیرین یا «مولد برق»، زمین را «سطح زیر کشت»، و تالاب‌ را «منبع نفت پنهان زیر آب» می‌بیند که باید به چنگ آورده شود. بینشی سوداگر که همچون یک شکارگر صرفا در پی منبعی نقد و بالفعل برای شکار است، نه باغبانی که برای ثمر دادن درختان از باغش پرستاری می‌کند.

خوزستان دچار هزار مشکل نیست، بلکه تنها یک مشکل دارد؛ دریاچه ارومیه هم فقط یک مشکل دارد. اصلا تمام ایران فقط دچار یک مشکل است؛ آن هم به تاق نسیان سپردن دانایی تاریخی زیست در سرزمین ایران، و سرسپردن به بینشی شکارگرانه و وارداتی به محیط است. چاره کار نیز همانا رجوع دوباره به بینش پرستارانه در تعامل با ایران و پیش‌گرفتنِ طریق موانست و الفت با محیط‌مان است. اگر این یک کار را انجام دهیم، به مرور گره از همه مشکلات باز می‌شود. اما در صورتی که همین یک کار را فراموش کنیم، تمام چاره‌جویی‌ها اگر وضع را خراب‌تر نکند، به خوردن داروی مسکن شبیه است که در کوتاه‌مدت علایم بیماری را تخفیف می‌دهد اما مرض را مزمن کرده و به تدریج ما را از حیات ساقط می‌کند.

هدف ما در مجلهٔ یوتوپیا افزایش دانایی عمومی دربارهٔ مشکلات اجتماعی و زیست‌محیطی است. مطالب مجله با عشق انتخاب، ترجمه و منتشر می‌شوند. بهترین و تنها دلگرمی برای ما این است: مطالب ما را بخوانید، درباره‌شان فکر کنید، با ما حرف بزنید! توجه داشته باشید که انتشار مطالب در یوتوپیا به معنای تأییدِ بی‌قید‌ و شرطِ محتوای آن‌ها و یا حمایت از سوابق اجتماعی-سیاسی-فکری به‌وجودآورندگان‌شان نیست.

برو بالا